علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||
یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:16 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
نمی دانم چرا خواص داريم و عوام؟ خواص همه چيز را تعيين مي کند و عوام بايد اجرا کندتمام قوانين براي عوام است و امکانات و ثروت براي خواص. نمي دانم چه کسي به خواص مجوز مي دهد که خود را محق بداند و تمام افکار و اعتقادات شان را درست بدانند و دين و مذهبشان درست است اقتصادشان سياستشان و کردار و رفتارشان درست است و ديگران حقي ندارند به همين دليل به خود اجازه مي دهند حلاج را مثله کنند و عيسي مسيح ناصري رابه صليب بکشند ابوالفضل العباس را زنده زنده اجزاي بدنش را ببرند سر امام حسين ويارانش را ببرند و بدنهايشان را زير سم اسبان لگد مال کنند و اسرا را با هزاران شکنجه عذاب دهند. البته مي دانيد که خواص منحصر به انسان نيست در ميان حيوانات وگياهان و جمادات نيز خواص و عوام داريم . مي گوييد نه ببينيد چند تا گربه و سگ وحيوانات ديگر در خانه هاي گرم و نرم و با گرانترين غذاها پذيرايي مي شوند و چنددرصد شان در سرما و گرما در جنگل و صحرا و کوه و دشت و با ترس و لرز و با بدبختي وزجر به دنبال غذاهستند؟ چند نوع گل و گياه در نمايشگاهها و گلخانه ها و اپارتمانها و... نگهداري مي شوند و چند درصد شان در کوه و صخره و دشت و بيابان و سنگلاخ و جنگل و دمنند؟ تازه براي پيدا کردن اب هر چقدر ريشه هايشان را به اعماق زمين بفرستند و دستهايشان را براي نور خورشيد درازتر کنند تا قوي شوند ان وقت اره هيزم شکنان نيز قوي تر مي شود و محکم تر انها را به زمين مي زند. جمادات يکي به صورت نگين در بالاي سر جا دارد و ديگري در زير ماتحت براي نشستن خسته اي . جرم علي اصغرچه بود ؟ جرم رقيه چه بود ؟ ايمان نداشتند ؟ فلان هنرپيشه فاسق بي ايمان بعد ازچندين زندگي پر افتخار لباسها و جواهراتش به هزاران دلار فروخته مي شود و ان وقت جوانکي در ميدان مبارزه در سر چهار راه کتش را باز مي کند براي سربازان نظامي و آنهانيز با شليک يک سرب داغ سينه پر شور و گرم جواني که مادر و پدرش نخوردند و نپوشيدندتا فرزندشان بخورد و بپوشد و بزرگ شود و آنها رشد و باليدن او را ببينند - به خاک مي افتد و غرق در خون خود. اگر سر فرزند ان سرباز درد بگيرد دنيا را زير و رو مي کند؟ واقعا چه کسي تعيين مي کند که ما عوام باشيم و توي سر ما بزنند فقير و بيکار وبيمار باشيم و عده اي بسيار محدود و انگشت شمار خواص . براي شب يلدا خانه پزشک خانواده نان براي خوردن نيست چه رسد به افراد کارگر و کم سواد و تحصيل کرده بدون پول و پارتي از ميوه و اجيل شب يلدا حرف مي زنيد.مي زنيم. واقعا چه کسي تعيين مي کند که در خانه کارکنان شهرداري و جهاد کشاورزي و بانکها و بيمه ها و نمايندگان مجلس و وزيران و مديران کل و دارايي و استانداري و فرمانداري و بخشداري و اقتصاد وطلا فروشها و صرافها و بنگاهاي اتومبيل و مسکن و... سرشار از انواع وسايل رفاهی زندگي و پول و ثروت و ميوه و آجيل باشد و در 99 درصد افراد جامعه حتي دل خوش هم نباشد. مگر خداوند همه را يکسان خلق نکرده پس چرا وضعيت اين طور است . منصور حلاج مومن نبود من ايمان کمتر است حضرت زينب چه؟ امام سجاد گناهش چه بود که تا آخر عمرنتوانست در زير سايباني با ارامش سر بر بالين بگذارد؟ پاداش و کيفر چيست ؟ گناه وبي گناهي کجاست ؟ درستکار و خلافکار کيست ؟ بر اساس چه مجوزي فکر من انديشه من دين من مذهب من اعتقاد من ايمان من باور من به من اين اجازه را مي دهد که ديگران راسلاخي کنم يا ديگران را گرسنه نگه دارم ؟ ايا کسي هست که بگويد جرم عوام چيست ؟ اگر يک کم ديگر رو داده شود به خواص ادعاي خدايي هم خواهند کرد. خواص پولدارو ثروتمندندفرزندان و اوليا و برادر و خواهران سالم با طول عمر زياد دارند به همه چيز رسيده اند همه چيز دارند اگر عقب مانده هم باشند مدرک تحصيلي برايشان خريده مي شود پست ومقامشان در سر جايش است ازدواجشان هميشه موفق است . يک عمر با عزت زندگي مي کنند وهمه چيز دارند و بعد از مرگ هم هزاران نفر در مراسمشان شرکت مي کنند و از اين که خواص را مي شناختند اظهار مباهات و فخر مي کنند. با خواص عکس گرفته باشند که حتمابر ديوار اتاقشان زده اند و...
یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
به روایت شاهنامه فردوسی سیمرغ دوبار به یاری زال و رستم میآید. نخست وقتی که رودابه به دلیل بزرگی جثه نوزاد نمیتوانست فارق شود، در این هنگام سیمرغ نزد زال آمده به او میآموزد که چگونه نوزاد را از پهلوی مادر بزایانند. بار دوم در داستان نبرد رستم و اسفندیار به یاری رستم آمده و ترفند نابود کردن اسفندیار را به رستم میآموزد. زال بر وزن سال، پیر و فرتوت و سفید موی باشد و چون او «سفید موی» به دنیا آمد او را به این نام خوانند. ریشهٔ این نام در اوستا zar (پیر شدن) در هندی باستان Jāra-Jar (پیر شدن)، بلوچی lāz (زن:زوجه) است. کلمهٔ «زر» در فارسی لغتی است هموزن «زال»، که «ر» به «ل» بدل شده. زال یعنی مانند پیران سپید موی بودن. زال را «دستان» و «دستان زند» و «زر» نیز خوانند، او را «زال زر» نیز گفتهاند. به واسطه سپیدی موی، به سیم نیز تشبیه شده.... و گاهی بر سیم به طریق مجاز زر اطلاق کنند. یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
سام پس از مراجعت پسرش زال، به جبران اشتباهات گذشته پرداخت. و منوچهر نیز ملاحظات لازم را در حق پسرک جوان مبذول داشت. وقتی سام در جنگ مازندران از دنیا رفت، فرمانروایی سام به درخواست بزرگان به زال سپرده شد. یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:8 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
از قهرمانان اسطورهای ایرانی است که نامش در شاهنامه رفتهاست. زال در پارسی به معنای سپیدمو است. وی پسر سام و پدر رستم است. سام از آن که پسرش با موی سپید و در شکل پری یا دیو به دنیا آمده بود ناخرسند بود. از این رو او را در پای کوهی که سیمرغ بر آن آشیان داشت رها کرد. سیمرغ نوزاد را یافت و به آشیانه خود برد و بزرگ کرد. از این پس سیمرغ تا پایان زندگی یاور زال و پسرش رستم است. سام بیشتر بخاطر آن نگران بود که اگر بزرگان و سرداران زابلی هنگامیکه زال را با سپیدموی مشاهده کنند و از او دلیلش را به پرسند چه جوابی به بزرگان دارد بدهد، بر همین اساس تصمیم گرفت تا کودک را که اهریمن نژاد نامیده بود از خود دور کند تا مورد شماتت قرار نگیرد. اقدام سام بدین صورت نقل شده:
یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:6 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
پس از آنکه سام کابل را به محاصره در آورد، مهراب میخواست رودابه را بکشد تا آتش برپا شده را خاموش کند. سیندخت همسر مهراب که زنی دانا بود جلوی این کار را گرفت و خود به نزد سام رفت. اگر چه در این دیدار او خود را معرفی نکرد و تنها به عنوان فرستادهٔ کابل سخن گفت ولی از دانایی و کردارش سام دانست که او همسر مهراب است. پس از آنکه سام مادر رودابه را به این نیکویی و والا منشی دید دست او را بدست گرفت و دخترش را برای زال خواستگاری کرد. از آن سو زال هم با نامهٔ شاه به سوی کابل بازگشت و این پیوند به شادی و خرسندی برگزار شد. یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:4 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
شاه از زال خواست تا با موبدان به گفتگو بنشیند و شاه خود داور و بینندهٔ این گفتگو باشد. موبدان برای سنجش رای و هوش زال برای او شش چیستان گفتند و از او خواستند تا آنها را پاسخ دهد: ۱- آن دوازده درخت سهی که شاداب و با فرّهی روئیدهاند و از هر یک از آن درختها، سی شاخ بر زده و در پارسی، هرگز کم و بیش نگردند چیست؟ ۲- آن دو اسب گرانمایهٔ تیز تاز که یکی از آنها سیاه چون دریای قار و دیگری سپید، چون بلور آبدار است. و هر دو به شتاب در جنبشاند، لیکن هرگز یکدیگر را نمییابند چیست؟ ۳- آن سی سوار که بر شهریار بگذشتند و چون نیک بنگری یکی از آنها کم میشود ولی چون آنها را بشماری، باز هم همان سی سوار باشند چیست؟ ۴- آن مرغزار کدام است که آن را پر از سبزه و جویبار بینی، لیک مردی با داس تیز و بزرگی سوی آن مرغزار آید و همهٔ تر و خشکش را با هم بدرود چیست؟ ۵- آن دو سرو که همچون نی از میان دریای آب خیز«مواج»سر برآوردهاند که مرغی بر آن آشیانه دارد و روز بر یکی از آنها نشیند و شام بر دیگری. و چون از یکی از آنها بپرد، برگ آن خشک میگردد و هر گاه بر دیگری نشیند، بوی مشک میدهد. و همیشه یکی از آن دو آبدار و دیگری پژمردهاست، چیست؟ ۶- بر کوهساری، شارستانی استوار دیدم، لیک مردم از آن شارستان، به بیابان رفته، خارستانی را برگزیدهاند و در آنجا سرایهایی سر به آسمان برآورده، ساختهاند و هیچ یادی از آن شارستان نمیکنند. تا این که ناگهان زمین لرزهای خیزد و همهٔ آن بر و بوم را نهان میسازد، آن زمان است که دوباره به این شارستان نیازمند میگردند. چرا؟ آن شارستان چیست؟ یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:4 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
۱- دوازده ماه سال و سی روز هر ماه(در گاهشماری در ایران باستان هر ماه سی روز بوده و ۵ روز آخر سال روز نیایش و جشن بودهاست که خیام (حکیم عمر خیام)آن ۵ روز را + ۱ روز از اسفند ماه کرد و شش ماه نخست سال را سی ویک روزه و ماه پایانی سال را بیست و نه روزه دسته بندی کرد. به این ترتیب تقویم ایرانی ای که خیام ساخت تنها تقویم رایج در جهان است که نخستین روز فصل و ماه با هم یکی است. یکم مهر همان یکم فصل پاییز است) ۲- شب و روز ۳- این همان ماه نو است که هرشب میکاهد(تقویم قمری یا ماه شمار) ۴- آن مردی که گفتید در آن بیابان با داسی تیز میآید و هیچ لابهای نشنود و خشک و تر را با هم بدرود، بدرستی که زمانهاست و ما همچون گیاهانیم که به پیر و جوان ما نمینگرد و هر آنچه دستش رسد، برچیند. ۵- سخن از کار گیتی است که از برج بره تا برج ترازو، تیرگی را در نهان دارد، لیکن چون از این باز گردد و به برج ماهی رسد، به آن تیرگی و سیاهی میرسد. آن دو سرو نیز دو بازوی چرخ بلند هستند و آن مرغ پرّان نیز خورشید است. ۶- آن شارسان (شهر) آن جهان (جهان آخرت) است و آن خارستان این جهان (سرای سپنج)، مردم در آن خارستان هستند تا اینکه بومهنی ایشان را به شارستان راهنمایی کند. پس از آن شاه زال را در میدان سواری آزمود و پس از آزمون تیراندازی و سواری از ایرانیان خواست تا با او کشتی بگیرند لیکن هیچکس به این آزمون تن در نداد. یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:3 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
زال به دربار شاه میرود و شاه با کمک ستاره شناسان از آیندهٔ این پیوند و فرزندی که از ایشان پدید خواهد آمد اطمینان حاصل میکند. ستاره شناسان به او میگویند که فرزندی از ایشان پدید خواهد آمد که مرزبان ایران زمین خواهد شد. شاه نیز زال را به راههای گوناگون میآزماید تا دانش و هوش او نزد شاه و همگان آشکار شود یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 23:2 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
داستان زال و رودابه از شنیدنی ترین داستانهای شاهنامهاست. این، داستان عشقی است که نادیده هر دو طرف را گرفتار میکند. داستان از این جا شروع میشود که زال پس از آنکه پدرش پادشاهی زابل را به او میسپارد برای سرکشی به شهرها و کشورهای تابعه از زابل بیرون میرود تا به کابل میرسد. پس از آشنایی با مهراب که پادشاه کابل و از نبیرگان آژی دهاک (ضحاک) بوده به گونهای شگفت شیفته و دلباختهٔ دختر مهراب میشود. از آن سو هم رودابه دخت مهراب باشنیدن او ویژگیهای زال از زبان پدرش، هنگامی که با سیندخت سخن میگفت، شیفته و دل باختهٔ زال میشود. پس از آن با میانجی شدن غلام زال و چند کنیز از سوی رودابه پیش درآمدهای دیدار این دو فراهم گردید. با وجود مخالفت دربار با این پیوند سرانجام با پافشاری و پیگیریهای زال و بخت بلند این پیوند که ستاره شناسان خبر آن را به منوچهر شاه میدهند، این پیوند سر میگیرد. درحالی که زال و رودابه برای نخستین دیدار ناشکیبا بودند، زال شب هنگام به دیدار رودابه میرود و با طناب از دیوار کاخ رودابه بالا رفته و او را در کنار خود میبیند. در اینجا فردوسی بزرگ با یک بیت نهانی به رابطهٔ میان ایشان اشاره میکند: همی بود بوس و کنار و نبید مگر شیر کو گور را نشکرید پس از آن که زال از رودابه جدا میشود شب و روز و آرام و خواب ندارد و پیوسته در پی آماده کردن پیش نیازهای این پیوند است. نخست نامهای به پدر مینویسد و به او یاد آور میشود که هنگام زن گرفت او است و در دنباله دخت مهراب را بعنوان جفت درخور خود به پدر نشانی میدهد. لیکن سام که میداند او رودابه دختر مهراب و از نبیرگان آژی دهاک (ضحاک) است زال را از این کار باز میدارد و به او یاد اور میشود که منوچهر شاه هرگز از این پیوند خرسند نخواهد شد. به اصرار زال، سام خودش به سوی دربار به راه میافتد تا این مشکل را با شاه درمیان بگذارد. پیش از رسیدن سام به دربار شاه از این موضوع آگاه میشود و برای آنکه میزان وفاداری سام را بسنجد به او فرمان میدهد تا به کابل بتازد و آن شهر را در هم بکوبد و مهراب و خانواده اش را از میان بردارد. سام هم بی آنکه خواسته اش را بازگوید به فرمان شاه به سوی کابل به راه میافتد. در بیرون شهر کابل خبر به زال میرسد و او میگوید هرکس که میخواهد کابل را بگیرد باید نخست من را از میان بردارد و در نامهای از سام میخواهد که میان او و شاه میانجی شود و به سام یادآوری میکه او بخاطر دور افکندن زال به او بدهکار است. سام هم نامهای مینویسد و خواستهٔ زال را در آن نامه برای شاه مینگارد و نامه را بدست زال میدهد تاخود زال آن نامه را دربار ببرد. در این هنگام سام هم کابل را محاصره میکند ولی به زال پیمان میدهد که به آن حمله نکند. یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 22:58 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
اگر به جای نیروگاه هسته ای فوکوشیمای ژاپن یک نیروگاه در ایران دچار کوچکترین خسارت و آسیب می شد تمام دنیا بر علیه ایران قیام می کردند و چه بسا به ایران مانند عراق و افغانستان حمله نظامی می کردند. درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |