علمی-اجتماعی
یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 22:55 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

به دنبال شکست و به نتیجه نرسیدن مذاکرات در آلماآتی قزاقستان چه

خوب می شه که آقای جلیلی و خانم اشتون با هم روبوسی کنن و آشتی کنن

تا همه چیز به خیر و خوشی تموم بشه.

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 22:31 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

خانم اشتون هم که کم کم داره استریپ تیز میکنه.

خانم کاترین اشتون در مذاکرات هسته ای با ایران در اولین دیدار ش با حجاب کامل و با ترس و لرز به میدان آمد ولی در مذاکرات بعدی کم کم از آن شکل و شمایل بیرون آمده به نظر می رسد تا پایان مذاکرات پوشش اشتون به نحو دیگری شود  بنابراین تا کاربه جاهای باریک نکشیده بنابراین بهتر است در مذاکرات به جای خانم اشتون از آقایان استفاده شود

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 11:52 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 11:49 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

آخرین کودکی که در یک خانواده 4 فرزندی متولد شده بود، احساس میکندکه نسبت به سایر خواهرها و برادرهایم از آزادی عمل بیشتری برخوردار است. پدر و مادرها خودشان اعتراف می کنند که از کودکی سایر فرزاندانشان چیزهای بسیار زیادی گرفته اند و به درستی می دانند که باید چه مسائلی را جدی بگیرند، و نسبت به چه مسائلی از خود بی توجهی نشان دهند.

در مورد تربیت فرزندان آخر"زمانیکه شما آخرین فرزند باشید، بیش از اندازه به شما محبت می شود و به نوعی لوس و نازپروده بار می آیید. پدر و مادر هر چیزی را که بخواهید در اختیارتان قرار می دهند" و مجددا هم یاداوری می کرد که این مطلب فقط به کوچکترین فرزندان اختصاص پیدا می کند!

البته آنطور که از شواهد امر پیداست، برخی از خانواده ها با مشکل می توانند از فرزند آخر خود دست بکشند و دوری او را تحمل کنند. آنها معمولا با اشتیاق کامل منتظر لحظه ای هستند که ببینند فرزندان ارشدشان با غرور و افتخار بر روی پاهای خودشان می ایستند و خودشان گلیمشان را از آب بیرون می کشند، اما عادت دارند که فرزندان به اصطلاح ته تغاری خود را همواره تحت پوشش خود قرار داده و اجازه ندهند بیش از اندازه از خودشان دور شوند. بسیاری از کودکان آخر معمولا اینطور شکایت می کنند که هر چند بزرگ شده اند و به رشد کامل عقلی رسیده اند، اما باز هم پدر و مادر به عنوان یک کودک به آنها نگاه می کنند و نمی خواهند که قبول کنند که بالاخره آنها هم بزرگ شده و به استقلال دست پیدا کرده اند.

فرزندان دوم معمولا در یک فضای سرشار از رقابت به دنیا می آیند و دلیل آن هم فشاری است که از سوی فرزند ارشد بر روی آنها وارد می شود. فرزندان دوم معمولا خصوصیات و ویژگی هایی را در خود می پرورانند که دقیقا عکس فرزند بزرگتر است. به عنوا مثال اگر فرزند ارشد حس همکاری داشته باشد و انسان خوش مشربی به شمار آید، دومی یک درد سر ساز واقعی از آب در خواهد آمد. همه زمانیکه متوجه حضور او می شوند خودشان را جمع و جور کرده و حساب کار کاملا دستشان می آید! اگر اولی از نظر آکادمیک و در زمینه علمی پیشرفت کند، دومی معمولا یک رشته ورزشی یا هنری را دنبال خواهد کرد. فرزندان دوم معمولا ساز مخالف می زنند و بیشتر تمایل دارند تا چیزی برخلاف باور و اعتقادات عمومی خانواده شان را دنبال کنند. آنها همواره در تلاش هستند تا چیز جدیدی از خود ارائه دهند.

تنها بچه ها هستند که زمان زیادی از زندگی خود را با بزرگتر ها صرف می کنند، بنابراین این موضوع چندان متعجب کننده نیست که خصوصیاتی را در خود ایجاد کنند که موجبات رضایت بزرگتر ها را فراهم آورد. گاهی رفتار انها کاملا به جاست و در برخی مواقع اندکی لوس و نازپروده بار می ایند، به هر حال تنها بچه ها هستند که می توانند ارتباط خود را با بزرگتر ها حفظ کنند و خودشان را مشغول نگه دارند. آنها همچنین می توانند سنگینی تمام انتظارات و خواست های والدینشان را به دوش بکشند؛ کاری که هیچ کس دیگر از عهده آن بر نمی آید.

تاثیر وسیع  ترتیب تولد فرزندان بر روی شخصیت و خصوصیات فردی آنها، امری است که معمولا نادیده گرفته می شود. شواهد قابل توجهی در اثبات تاثیر موقیعت خانوادگی بر روی انتخاب شغل و یا حتی انتخاب همسر وجود دارند؛ آمار حاکی از این مطلب است که تعداد افرادی که فرزند ارشد هستند در زمینه کسب مقام، قدرت، و مسئولیت چه در جامعه و چه در محیط کار بیشتر از فرزندان دوم یا غیره است.

انتخاب همسر با توجه به ترتیب تولد در خانواده خیلی بیشتر می تواند راهنمای شما باشد تا از اینکه از روی طالع بینی بخواهید یک چنین کاری انجام دهید. من تصور میکنم که تعداد بسیار زیادی از فرزندان اول زن با تجربه وجود دارند که تجربه خود را در اختیار خواهر ها و برادرهای کوچکترشان قرار می دهند؛ این افراد ترجیح می دهند با کسانی ازدواج می کنند که کوچکترین فرد خانواده باشند تا بتوانند یک تیپ مادرانه از خود در مقابل آنها ارائه دهند. یک تحقیق کوچک از افرادی که در اطراف شما هستند اثبات خواهد کرد که چنین تفکراتی آنقدرها هم که دور از دسترس می نمایند، نیستند.

 

 

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 11:47 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

روان شناسان و محققان با مشاهده رفتار
انــسانها به

 اهمیت ترتیب تولد در خانواده و تاثیر آن بر روی
شـــخصیت، خصوصیات فردی و میزان کارایی و شایستگی
افراد پی می برند.

توجه به شباهت ها و تفاوت های فرزندان در یک خانواده با توجه به ترتیب تولد آنها نه تنها امر بسیار جالبی است، بلکه سرشار از مطالب ارزنده جدید نیز می باشد.

اولین فرزند، سیر تکاملی نسبتاً آرامی را دنبال می کند؛ اما موقعیت او در خانواده برای پدر و مادر از اهمیت منحصر به فردی برخوردار است. فرزندان ارشد اغلب زیر بار مسولیت سنگینی می روند و والدین از آنها انتظار دارند تا به طور کامل تمام انتظاراتشان را برآورده سازند (به ویژه اگر پسر باشند). برای مدت زمانیکه فرزند دیگری به دنیا نیامده باشد، تمام توجه خانواده بر روی آنها معطوف می شود، چه پدر و مادر و چه پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها همه او را مرکز توجه خود قرار می دهند. تمام حرکات و برخوردهای کودکان نخست با نگاهی موشکافانه مورد بررسی قرار می گیرد. اگر به آلبوم عکس های خانوادگی افراد مختلف هم نگاهی بیندازید، می بینید که این قضیه کاملا مشهود است. عکس فرزندان اول، آن هم به ویژه در زمان کودکی و هنگامیکه تازه به راه افتاده اند، از سایرین بیشتر است.

جایگاه اول تولد، معمولا بسیار پر اهمیت جلوه می کند و پدر و مادرها از هیچ تلاشی برای محافظت و به عرصه رساندن فرزندان ارشد خود مضایقه نمی کنند. به دلیل موقعیت ویژه ای که این نوع کودکان از آن برخوردار می شوند، معمولا تمایل پیدا میکنند تا همیشه در پی یاقتن مزایا و برتری های خود نسبت به دیگران باشند و اغلب از اظهار کردن خوبی های خود لذت می برند. کلیه این عادات و تمایلات را می توان در زمان تولد فرزند دوم به وضوح مشاهده کرد؛ به عنوان مثال: زمانی که کودک دوم شیطنت خود را آغاز می کند، فزرند اول با اشاره به مادر می گوید: "مامان نگاه کن، دوباره شیطنت هایش را شروع کرده." آنها قصد دارند تا به پدر و مادر خود ثابت کنند که تا چه اندازه نسبت به خواهر و برادرهای دیگراشان بهتر هستند و به آنها ارجعیت دارند.

علاوه بر این فرزندان اول به عنوان الگویی برای دیگر خواهر و برادرهایشان هستند و انتظار دارند تا سایر فرزندان از آنها دنباله روی کنند. آنها دوست دارند تا همیشه هدایت و رهبری دیگران را به عهده گرفته و بقیه افراد دنباله رو آنها باشند. این اعتقاد نیز وجود دارد که والدین اغلب سختگیری بیشتری بر روی اولین فرزندان از خود نشان می دهند، و همواره با اضطراب و استرس بیشتری مراحل رشد آنها را پی گیری کرده و همیشه نگران آنها هستند.

بزرگترین فرزند به ویژه زمانیکه 3 کودک دیگر (و یا بیشتر) در خانواده باشند، جایگاه مساعدی را به خود اختصاص می دهد و زیر نظر مستقیم پدر و مادر، هدایت بچه های دیگر را به عهده می گیرد. از آنجاییکه معمولا انتظارات بیشتری از فرزندان اول می رود، آنها به مقامات بالاتری نسبت به سایر خواهر و برادرهایشان دست پیدا می کنند و با توجه به اهمیت و ارزشی که والدین برای آنها قائل هستند می توانند به راحتی تمام اهداف خود را متحقق سازند.

باید توجه داشت که فرزندان بعدی، نسبت به اولین فرزند، از آزادی عمل بیشتری برخوردار هستند و دیگر پدر و مادرها آن حساسیت های بی رویه اولیه را بر روی آنها اعمال نمی کنند. والدین مانند گذشته بر روی رشد و پرورش آنها حساسیت های بیجا از خود نشان نمی دهند و به آنها فرصت و فضای بیشتری می دهند تا به راهی که خودشان انتخاب می کنند، بروند.

 

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 11:43 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

روان شناسان و محققان با مشاهده رفتار
انــسانها به

 اهمیت ترتیب تولد در خانواده و تاثیر آن بر روی
شـــخصیت، خصوصیات فردی و میزان کارایی و شایستگی
افراد پی می برند.

توجه به شباهت ها و تفاوت های فرزندان در یک خانواده با توجه به ترتیب تولد آنها نه تنها امر بسیار جالبی است، بلکه سرشار از مطالب ارزنده جدید نیز می باشد.

اولین فرزند، سیر تکاملی نسبتاً آرامی را دنبال می کند؛ اما موقعیت او در خانواده برای پدر و مادر از اهمیت منحصر به فردی برخوردار است. فرزندان ارشد اغلب زیر بار مسولیت سنگینی می روند و والدین از آنها انتظار دارند تا به طور کامل تمام انتظاراتشان را برآورده سازند (به ویژه اگر پسر باشند). برای مدت زمانیکه فرزند دیگری به دنیا نیامده باشد، تمام توجه خانواده بر روی آنها معطوف می شود، چه پدر و مادر و چه پدر بزرگ ها و مادربزرگ ها همه او را مرکز توجه خود قرار می دهند. تمام حرکات و برخوردهای کودکان نخست با نگاهی موشکافانه مورد بررسی قرار می گیرد. اگر به آلبوم عکس های خانوادگی افراد مختلف هم نگاهی بیندازید، می بینید که این قضیه کاملا مشهود است. عکس فرزندان اول، آن هم به ویژه در زمان کودکی و هنگامیکه تازه به راه افتاده اند، از سایرین بیشتر است.

جایگاه اول تولد، معمولا بسیار پر اهمیت جلوه می کند و پدر و مادرها از هیچ تلاشی برای محافظت و به عرصه رساندن فرزندان ارشد خود مضایقه نمی کنند. به دلیل موقعیت ویژه ای که این نوع کودکان از آن برخوردار می شوند، معمولا تمایل پیدا میکنند تا همیشه در پی یاقتن مزایا و برتری های خود نسبت به دیگران باشند و اغلب از اظهار کردن خوبی های خود لذت می برند. کلیه این عادات و تمایلات را می توان در زمان تولد فرزند دوم به وضوح مشاهده کرد؛ به عنوان مثال: زمانی که کودک دوم شیطنت خود را آغاز می کند، فزرند اول با اشاره به مادر می گوید: "مامان نگاه کن، دوباره شیطنت هایش را شروع کرده." آنها قصد دارند تا به پدر و مادر خود ثابت کنند که تا چه اندازه نسبت به خواهر و برادرهای دیگراشان بهتر هستند و به آنها ارجعیت دارند.

علاوه بر این فرزندان اول به عنوان الگویی برای دیگر خواهر و برادرهایشان هستند و انتظار دارند تا سایر فرزندان از آنها دنباله روی کنند. آنها دوست دارند تا همیشه هدایت و رهبری دیگران را به عهده گرفته و بقیه افراد دنباله رو آنها باشند. این اعتقاد نیز وجود دارد که والدین اغلب سختگیری بیشتری بر روی اولین فرزندان از خود نشان می دهند، و همواره با اضطراب و استرس بیشتری مراحل رشد آنها را پی گیری کرده و همیشه نگران آنها هستند.

بزرگترین فرزند به ویژه زمانیکه 3 کودک دیگر (و یا بیشتر) در خانواده باشند، جایگاه مساعدی را به خود اختصاص می دهد و زیر نظر مستقیم پدر و مادر، هدایت بچه های دیگر را به عهده می گیرد. از آنجاییکه معمولا انتظارات بیشتری از فرزندان اول می رود، آنها به مقامات بالاتری نسبت به سایر خواهر و برادرهایشان دست پیدا می کنند و با توجه به اهمیت و ارزشی که والدین برای آنها قائل هستند می توانند به راحتی تمام اهداف خود را متحقق سازند.

باید توجه داشت که فرزندان بعدی، نسبت به اولین فرزند، از آزادی عمل بیشتری برخوردار هستند و دیگر پدر و مادرها آن حساسیت های بی رویه اولیه را بر روی آنها اعمال نمی کنند. والدین مانند گذشته بر روی رشد و پرورش آنها حساسیت های بیجا از خود نشان نمی دهند و به آنها فرصت و فضای بیشتری می دهند تا به راهی که خودشان انتخاب می کنند، بروند.

 

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 11:39 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی


والدین باید به فرزند خود کمک کنند تا او بتواند با کودکان هم‌سن و سالش بازی کند. مدرسه یکی از مکان‌هائی است که چنین فرصتی را در اختیار کودکان قرار می‌دهد، ولی کافی نیست و باید فرصت‌های دیگری را نیز مهیا کرد تا کودک بتواند با دوستان هم‌سن و سالش ارتباط برقرار و به بلوغ و عاقلانه‌شدن احساسات خود کمک کند.
یکی از معایب تک فرزند بود، تأثیر آن بر مراحل رشد کودک است. این کودکان کسی را ندارند تا با او رقابت یا بازی و دعوا کنند. آنها دوست و همدمی در منزل ندارند، بنابراین برخی از احساسات را تجربه نمی‌کنند و فرصتی برای کنترل و مدیریت آنها نخواهند داشت.
مهدکودک و آمادگی، مکانی است که در آن کودک می‌تواند احساسات نابهنجار را در بازی با کودکان هم‌سن و سال خود تجربه کند. دعوت دوستان به منزل و رفتن به منزل دوستان یا داشتن هم‌بازی‌هائی در همسایگی، از دیگر فرصت‌های مناسب است. کودکان در سنین مهدکودک دوست دارند بیشتر اوقات را با والدین خود سپری کنند، به همین دلیل گاه مهدکودک برای آنان ناراحت‌کننده است؛ اما آنها نیاز دارند در دوستی و صمیمیت با کودکان هم‌سن و سال خود تجربه کسب کنند و به احساسات خود رنگ و بوی عاقلانه بدهند.
هنگامی‌که کودکان مشغول بازی با دوستان هم‌سن خود هستند، ممکن است به رفتارهائی چون مشارکت و مصالحه‌نکردن، ناتوانی در صحبت یا بحث‌کردن با دیگران برای دفاع از حقوق خود و... تمایل داشته باشند، پس والدین باید در این‌باره با تک فرزند خود صحبت کنند. یکی از مسئولیت‌های والدین این است که دنیای پیرامون را برای فرزند خود شرح دهند.
داشتن روابط مطلوب با دیگران کار مشکلی است. اگر هر یک از شما کمی کوتاه بیائید می‌توانید با هم بازی کنید. بهتر است علایق و حساسیت‌های خودت را برای دیگران روشن کنی. در غیر این‌صورت آنها متوجه نمی‌شوند که تو از چه چیزهائی ناراحت می‌شوی.“
والدین در محیط خانواده می‌توانند فرزند خود را تشویق کنند تا احساسات خود را به آنها بگویند. والدین باید خود نمونه این رفتار باشند. آنها همچنین باید به فرزند خود بیاموزند که از درگیری نگریزد و با صراحت و اطمینان با مشکلات و اختلافات روبه‌رو شود.
اگر والدین، مراقبتی افراطی از تک فرزند خود به عمل آورند و او را به فردی ضعیف و کم‌تحمل تبدیل کنند، فرزندشان از دیگران نیز انتظار خواهد داشت با او چنین رفتاری داشته باشند که این موضوع ناتوانی او را شدت خواهد بخشید.
اگر والدین اجازه ندهند فرزندشان با احساسات سخت و ناراحت‌کننده روبه‌رو شوند یا امکان آشکار کردن این نوع احساسات را برای او فراهم نکنند، تحمل وی را برابر این نوع احساسات ضعیف خواهند کرد.
تربیت فرزند یک روند آماده‌سازی و حمایت‌کردن نوعی اقدام پیشگیری‌کننده است. حمایت افراطی از کودکان اجازه نمی‌دهد که آنان خود را برای رشد و بلوغ احساسات تقویت کنند.

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 11:38 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی


تک فرزندان نمی‌توانند ناامیدی‌ها و فشارهای روحی را تحمل کنند. چنانچه توهینی به آنها شود، بی‌آن که قصد و غرضی در کار باشد این توهین را رفتاری عمدی و به پشتوانه نیتی خاص تفسیر می‌کنند. چنانچه از مسئله‌ای رنجیده‌خاطر شوند این حالت را تا مدت‌های مدید در درون خود زنده نگه‌می‌دارند. آنها فقط به برقراری روابطی علاقه‌مندند که دربرگیرنده منافع آنان باشد و احساساتشان را نیز جریحه‌دار نکند. آنها ممکن است ناراحتی‌های خود را برای دیگران بیان نکنند و فردی درون‌گرا شوند. ممکن است تبحر لازم را نداشته باشند تا بتوانند دعواهای خود را با دیگران به‌گونه‌ای مدیریت کنند که در نهایت هر دو طرف راضی شوند.
این نوع احساسات ناپخته معمولاً با تجربه‌هائی که فرد در زندگی خود کسب می‌کند، درمان می‌شود؛ فردی که تنها فرزند خانواده‌اش بود می‌گوید: سال‌ها طول کشید تا دریافتم رفتار والدینم با من مناسب نبوده است. آنها به شدت از من حمایت کردند.
تمام خواسته‌هایم را تأمین می‌کردند. به همین دلیل نتوانستم میزان تحملم را در دست‌نیافتن به خواسته‌هایم تقویت کنم. اکنون دریافته‌ام که ناراحت و ناامیدشدن بخشی از مشکلات دوران رشد کودک است و کودک نیاز دارد چنین احساساتی را تجربه کند. اگر چه کودکان تک فرزند اجتماعی‌تر از دیگر کودکان به‌نظر می‌رسند و اعتماد به‌نفس بیشتری در برقراری ارتباط با بزرگسالان دارند، اما به‌دلیل احساسات ناپخته خود ممکن است از هم‌بازی‌های خود خجالت بکشند و ترجیح دهند با کودکان بزرگ‌تر از خود دوست شوند.

یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 11:34 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

 
تعداد والدین تک فرزند روز به‌روز در حال افزایش است؛ اما نباید از یاد برد که داشتن یک فرزند، بهتر یا بدتر از داشتن چند فرزند نیست و تک فرزندی نیاز مانند چندفرزندی مزایا و معایبی دارد
.
خانواده‌های تک فرزندی بر مسائلی خاص تأکید دارند که ممکن است در خانواده‌های چند فرزندی وجود نداشته باشد.
تک فرزندها نمی‌توانند ناامیدی‌ها و فشارهای روحی را تحمل کنند. چنانچه توهینی به آنها شود، بی‌آن‌که قصد و غرضی در کار باشد این توهین را رفتاری عمدی و به پشتوانه نیتی خاص تفسیر می‌کنند. چنانچه از مسئله‌ای رنجیده‌خاطر شوند این حالت را تا مدت‌های مدیدی در درون خود زنده نگاه می‌دارند. آنها فقط به برقراری روابطی علاقه‌مندند که در برگیرنده منافع آنان باشد و احساساتشان را نیز جریحه‌دار نکند. آنها ممکن است ناراحتی‌های خود را برای دیگران بیان نکنند و فردی درون‌گرا شوند.
پرورش کودک از دو عامل تأثیر می‌گیرند عواملی که حضور دارند و عواملی که غایب هستند. کودک تک فرزند در خانواده‌ای رشد می‌کند که افراد بالغ در آن حضور دارند و کودک دیگری نیست که بتواند با او ارتباط برقرار کند. هردوی این عوامل، نقشی مهم در پرورش کودکان تک فرزند دارد.
کودک تک فرزند به‌طور کامل مورد توجه و علاقه والدین است. این عامل سبب می‌شود کودک احساس کند شخصی مهم است. مزایای بزرگ‌شدن در خانواده‌های تک فرزند چنان است که کودک می‌گوید: ”من دوست دارم تنها فرزند خانواده باشم، هیچ رقیبی نداشته باشم و کسی حسادت مرا تحریک نکند. نیاز نباشد با کسی دعوا کنم تا بتوانم وسیله‌ای را که دوست دارم، تصاحب کنم.“ کودکانی که در خانواده تک فرزند زندگی می‌کنند احساس امنیت و اعتماد به‌نفس زیادی دارند.
عامل دیگری که در زندگی کودک مؤثر است، حضور در خانواده‌ای است که فقط شامل افراد بالغ است.
این کودکان پیش از زمان معمول سخن‌گفتن را آغاز می‌کنند و روحیه اجتماعی نیرومندتری دارند. آنان از والدین خود تقلید و همچون بزرگسالان رفتار می‌کنند، به‌گونه‌ای که تحسین و تعجب دیگران را برمی‌انگیزند. کودکان خانواده‌های تک فرزند معمولاً بلوغ زودرس دارند.
بلوغ اجتماعی این کودکان نیز ممکن است به حال آنان مفید باشد. آنها زودتر از دیگر کودکان با مسائلی مواجه می‌شوند که برخورد با آنها در سنین بالاتر ناگزیر است. مسائل و دیدگاه‌های خود را به راحتی بیان می‌کنند و قادرند به والدین خود کمک کنند. آنها زودتر از دیگر کودکان به فعالیت اقتصادی مشغول می‌شوند و از کار کردن خجالت نمی‌کشند. این کودکان با آمادگی و تجربه زیاد به سن بلوغ پا می‌گذارند.



یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

- تک فرزندان

 

نقاط مثبت: این افراد همان ها هستند که دنیا را متحول می کنند. افرادی تکلیف-گرا، مرتب و منظم، با وجدان و وظیفه شناس، و بسیار قابل اطمینان می باشند. آنها عاشق واقعیت، افکار و اندیشه ها، و جزئیات هستند. و از قبول مسئولیت های مختلف واهمه ای ندارند.

 

نقاط منفی: یکی از خصیصه های منفی این افراد سرسختی و خشونت شدید آنهاست. کمی کینه ای و پرتوقع هستند و معمولاً از قبول اشتباهاتشان سر باز میزنند.  به هیچ وجه انتقادپذیر نیستند. در برابر دیگران افرادی بسیار حساس و نفوذ پذیرند که احساساتشان خیلی زود جریحه دار می شود. 


-  فرزندان اول خانواده

 

نقاط مثبت:  آنها ذاتاً فرمانده به دنیا آمده اند. احتمالاً رئیس جمهورها، فضانوردان و مدیرعاملین همه فرزندان اول خانواده هستند. فکر می کنند که همیشه حق و اولویت در هر کاری با آنهاست. فرزندان اول به دو دسته تقسیم می شوند: پرورش دهندگان افراد مطیع یا متحول کنندگانی سلطه جو. هر دو یکسان هستند فقط از متدهای مختلفی استفاده می کنند. معمولاً فرزندان اول خانواده، افرادی ایرادگیر، مشکل پسند، و دقیق هستند و عاشق توجه به جزئیات مسائلند. افرادی وقت شناس، منظم، و با کفایتند که دوست دارند همه چیز به بهترین نحو انجام شود. از مسائل غافلگیر کننده نیز به هیچ وجه خوششان نمی آید.

نقاط منفی:  معمولاً این افراد کمی بداخلاق، ترشرو بی احساس به نظر می آیند. گه گاه به خاطر زورگویی و فشاری که بر سایرین می آورند، تهدید کننده و رعب آور هستند. چون فکر می کنند که همیشه حق با آنهاست و فقط خودشان همه چیز را می دانند، به دیگران اطمینان کمی دارند. ریاست مآب، ایرادگیر و نسبت به اشتباهات حساس و نکته سنج هستند.

 


-  فرزندان وسط خانواده

نقاط مثبت:  فرزندان وسطی، افرادی خانواده دوست هستند که دیگران از بودن با آنها لذت می برند. مهمترین نیاز آنها، آرام نگاه داشتن اقیانوس پرتلاطم زندگی است و شعار آنها "آرامش به هر قیمتی" است. اینها افرادی بسیار آرام و بی سر و صدا، شیرین و دوست داشتنی هستند و شنوندگان خوبی به شمار می روند. مهارت زیادی در حل مشکلات دارند چون همیشه هر دو جنبه ی یک مشکل را بررسی می کنند و دوست دارند همه را خوشحال کنند. همین مسئله باعث می شود که مشاوران و میانجیگران خوبی باشند.

 

نقاط منفی:  نسبت به فرزندان اول خانواده، احساس سلطه گری کمتری دارند، اما دوست دارند همه آنها را ستایش کرده و دوست بدارند—یا حداقل با آنها احساس شادی و خوشبختی کنند. از آنجا که سعی در راضی نگاه داشتن همه دارند، ممکن است به افرادی وابسته تبدیل شوند. نمی توانند خوب تصمیم بگیرند تا جایی که باعث رنجاندن دیگران می شود. همچنین برای شکست و اشتباهات دیگران، خود را سرزنش می کنند.

 


- فرزندان آخر خانواده

 

نقاط مثبت:  افرادی شاد و سرزنده اند که این شادی و سرخوشی را با خود همه جا می برند و دیگران را نیز از آن بهره مند می کنند. مهارت های مردمی آنها بسیار قوی است و عاشق این هستند که دیگران را با حرف ها و کارهایشان سرگرم کنند. هیچ کس برای آنها غریبه نیست و به سرعت با همه صمیمی می شوند. افرادی برونگرا هستند که از وجود دیگران انرژی می گیرند. از ریسک کردن واهمه ای ندارند.

 

نقاط منفی:  خیلی زود خسته می شوند. از طرد شدن واهمه داشته و افق توجهاتشان کوتاه است. افرادی خود گرا هستند. معمولاً به خاطر توقعات غیر واقعیشان از رابطه، که تصور می کنند در همه ی رابطه ها باید همیشه خوشی و خنده برقرار باشد، رابطه های زیادی را به فنا می دهند. اما نمی دانند که عمر چنین رابطه هایی بسیار کوتاه است.

 

    درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.
    آخرین مطالب
    آرشيو وبلاگ
    پیوندهای روزانه
    پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی-اجتماعی و آدرس shamila.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





    نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 1282
بازدید هفته : 2541
بازدید ماه : 6571
بازدید کل : 3582009
تعداد مطالب : 14893
تعداد نظرات : 281
تعداد آنلاین : 1

<>