علمی-اجتماعی
چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 12:23 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

از بودا پرسيدند : تو و شاگردانت چه مي كنيد؟ او پاسخ داد : “ مي نشينيم، راه مي رويم و غذا مي خوريم ” . پرسشگر گفت : اما همه كس اين كارها را مي كند. بودا پاسخ گفت : “ اما وقتي كه ما مي نشينيم ، مي دانيم كه نشسته ايم و وقتي راه مي رويم مي دانيم كه راه مي رويم"

این یعنی متعلق و اسیر زمان گذشته و آينده نبودن . ما با مراقبه و تمركز در زمان حال زندگي مي كنيم ..اما چرا باید در زمان حال زندگی کرد.


قبل از اینکه فهمید چرا باید در زمان حال زندگی کرد و قبل از اینکه فهمید چرا در حالت طبیعی قادر به زندگی در زمان حال نیستیم بهتر است بدانیم چرا دچار اندوه و اضطراب می شویم . اندوه و غصه1- با گذشته و آینده و2- با در نظر گرفتن ارزیابی امور و ارزش ها در ذهن معنا پیدا می کنند.با مقایسه وضعیت ها در آینده و گذشته است که دچار حالت غم و غصه می شویم.آیا کسی که یاد گرفته این ذهن از هم گسیخته راـــ که گویی کار آن مقایسه دائم وضعیت ها و شرایط و مفاهیم و امور با هم است ـــ در کنترل درآورد آیا به تجربه اندوه دچار خواهد شد؟ افسردگی و اضطراب ضربه ی کاری ذهن تربیت نشده از شدت مقایسه و ارزیابی همه چیز با هم به وجود انسان است.راز آموزه بودا وقتی می گوید آموزه من غذا خوردن وقت غذا خوردن است همینجاست .بودا می گوید وقتی یک انسان معمولی غذا می خورد مشغول هر کاری است جز خوردن غذا بدین معنی که ذهن این شخص حین خوردن غذا بیشتر در حال مقایسه و ارزیابی افکار و وضعیت ها و احوال خویش است تا لذت بردن از غذا و سرایت این وضعیت به تمام لایه ها و زوایای زندگی او مانع از این می شود که او از زندگی که چیزی جز همین آنات و لحظات نیست لذت برد .

 

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 12:20 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

مراقبه توانایی پاسخ به بسیاری از مشکلات را دارد.از دستیابی به یک آرامش اعصاب فوری پس از جر و بحث با دیگران  تا توانایی انجام جادویی ترین و باور نکردنی ترین کارها که از لاماهای تبتی نقل می شود. این طیف وسیع امکانات  نشانگر توانایی های  درونی ماست که منجر به آن چیزی می شود که آن را خوشبختی و شادکامی و اقتدار می نامیم که انسانها معمولا آن را بیرون از خود می جویند و طبیعتا به دلایل اساسی در مواجهه با آن با شکست مواجه می شوند.زیرا که خوشبختی امری اساسا ذهنی است و چون خوشبختی در اشتراکی ترین معنای خود چیزی جز "حس رضایت خاطر" به زندگی نیست و از آنجا که حس رضایت خاطر به زندگی اصولا  به تربیت ذهنی و درجه خود ساختگی ما بستگی دارد برای همین کسی که خوشبختی را در بیرون از خود می جوید هیچوقت در خود احساس رضایت خاطری که "عمیق"و "طولانی"است را نخواهد کرد.

مثالی بزنیم :فرض کنید خانه ای دارید که از سکونت درآن چندان راضی نیستید به زودی خانه خود را عوض می کنید و بعد از مدتی درمی یابید که باز هم بدتان نمی آید جای خود را عوض کنید. شما باز هم جای خود را عوض می کنید و معمولا هیچوقت از خود سوال نمی کنید که آیا من نباید به جای تعویض محل سکونت، دیدگاه خود را به زندگی که باعث ایده تعویض دائم خانه می شود را عوض کنم؟شاید  به خاطر افسردگی دست به چنین کاری می زنم؟شاید به خاطر بیماری اضطراب و استرس میل به این کار پیدا می کنم؟شاید به عللی به مشکل اساسی عدم تمرکز و پراکندگی ذهنی مبتلا هستم و ناخوداگاه می خواهم با تعویض مسکن به یک قرار ذهنی دست پیدا کنم؟ شاید به وسواس مبتلا هستم؟شاید یک ....و ده ها شاید دیگر که نشان دهنده این حقیقت است که"ذهن من سالم نیست"و بیماراست و دچار مشکلاتی است که درمانی از جنس خود یعنی درمانی ذهنی را می طلبد و این یعنی به جای  تغییر محل زندگی  به اضافه  حمل و نقل عارضه همرا ه خود به محل مزبور باید فکر دیگری کرد!.همیشه فراموش می کنیم اگر داشتن ثروت زیاد خوشبختی به همراه می آورد الان باید ثروتمندان  بودا یا انسانی از لحاظ روحی بسیار سالم می شدند  یا لااقل به هیچ روانپزشکی مراجعه نمی کردند. در صورتی که به دلایل مبرهن اغلب شاهد نقیض چنین حالتی هستیم.

یک روانشناس مانند یک پزشک عمومی کارش چندان با روال و سادگی توام نیست چرا؟ شما وقتی سرما می خورید جلوی جمع میروید و اعلام می کنید که سرما خورده اید اما وقتی افسرده می شوید معمولا ممکن است به هر کاری برای رفع این حالت دست بزنید به غیر از مراجعه به روانپزشک!

 

مراقبه " تربیت"و "کنترل" ذهن توسط تکنیک های درون نگرانه برای رسیدن به" شادی" آگاهی" و" آرامشی" عمیق و طولانی و غیر وابسته به غیر است.

این شادی یک شادی گذرا مانند شادی از خرید یک اتومبیل نیست شادی یی است که از احساس یک اقتدارو بینش باطنی دائم و عمیق در درون بدون شرط بیرونی ایجاد می شود

این آگاهی مانند خواندن فلسفه ارسطو یا خواندن جنگ و صلح تولستوی و آثار شکسپیر نیست این آگاهی یک بصیرت درونی و یک درک باطنی یست که معمولا فرزانگان را صاحب  آن می دانیم این آگاهی موصوف به مکتبی و ساخت کسی نیست ، مکاشفه ای تدریجی و آرام حاصل از درون پویی ست .مثلا بعد از مدتی مراقبه شما متوجه می شوید که انسان هشیاری شده اید  زود سره از ناسره را تشخیص می دهید.دیگر مثل قبل گول نمی خورید خودتان را فریب نمی دهید خودساختگی درونی باعث شده اندوه و بی قراری کمتر گریبانتان را بگیرد.وزمانی که قرار است اندوه و غصه سراغتان بیاید فورا با مراقبه ای کوتاه آن را از خود دور می کنید. روحیه ی تحقیق پیدا کرده اید و دوست دارید به جای صحبت از اشخاص از مفاهیم صحبت کنید.دیگر احساس تنهایی نمی کنید چون عمیقا متوجه شده اید که کارهای انجام نشده ی زیادی در دست دارید.باریک بین و دقیق شده اید و ترجیح می دهید مثلا به جای بچه دار شدن درباره آموزش و تربیت و فلسفه آن کتاب بخوانید.صبور شده اید و ترجیح  می دهید به جای رفتن به گردش با دوستان از کسانی  که نیاز به کمک دارند برای مدتی مراقبت کنید.دیگر برای دوستی و توجه دیگران  ناله نمی کنید زیرا که حس بی نیازی عمیقی در شما به وجود آمده است و دیگران را به خاطر ارزش وجودیشان دوست خواهید داشت نه به خاطر نفعی که برای شما دارند یا به مقداری که شما را از تنهایی در می آورند زیرا تنهایی نه تنها عذاب آور نیست بلکه یکی از شروط شکوفایی شخصیت است.

یکی از نتایج بسیار مهم مراقبه ایجاد "بینش درونی"است که برای یک زندگی درست و صحیح عمیقا بدان نیازداریم . بینش درونی عقل تزلزل ناپذیر درون ماست که به قول افلاطون یاد می گیریم که آن را درون خود کشف کنیم.و مثل قوه ارزیابی خارجی ما خلل پذیر و پر اشتباه نیست.با بینش درونی یست که الگوهای شکل گرفته ناهنجار و رفتارهای مخرب رسمیت یافته را شناخته و آن ها را تحلیل  و دگرگون کرده و بازسازی می کنیم.با بینش درونی ست که ریشه های اندوه  را در درونمان کشف می کنیم .

 

 

 

 

 

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 12:16 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

حباب های دریا را ببینید که تشکیل شده و ناپدید می شوند افکار روزمره ما که خیلی گرفتارمان کرده اند مثل این حباب ها هستند. در این 5 سال گذشته چیزهایی برایتان بسیار مهم بوده اند که دیگر شاید یادداوری شان حالتان را به هم بزند مثل یاداوری حباب های دریا در 5 سال پیش. مراقبه درک تمام دریا و زیر و زبر و ماهیت آن و باور این نکته است که حباب های فکر تمام ذهنمان را گرفتار کرده اند اما باید قسمت بسیار کوچک و سطحی ذهن را در زمان مشخص مشغول کنند نه تمام آن را در تمام زمان .مراقبه تسلط بر حباب ها و درک بی اهمیت بودن آنها نسبت به دریای وجود است.

برای درک دریا باید عمیق شد و برای عمیق شدن باید مراقبه کرد.حباب دریا گمان می کند که وجودی مستقل از دریا دارد و وجودی متشخص است اما ناگهان می ترکد و از هم فرو می پاشد و به دنبال او صدها حباب دیگر خلق می شوند این دریا ذهن ماست که درکش نمی کنیم و حبابها پنداره ها و افکار روزمره ما هستند که امان را از ما بریده اند و مقایسه دائم آنها در ذهن باعث اضطراب و اندوه در ما شده اند و اتفاقا خوب آنها را درک می کنیم! چاره ای نیست ذهن ما تربیت نشده و مثل یک سگ برای هر ایده و فکر و اتفاقی دم تکان می دهد و به آن توجه می کند و اهمیت می دهد و دائم مشغول مقایسه و ارزشگذاری جانکاه دو الی بی نهایت چیز با هم است.بدبختی اینجاست.برای همین می خوابد تا برای لحظاتی از شر ذهن در امان باشد.مراقبه به معنایی امان بودن از شر ذهن غیر قابل مهار در بیداری ست.مراقبه مهار ذهن است.ذهن چیست؟ همه چیز! مراقبه با ارزش ترین فعالیت زندگی ست.

 

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 12:9 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

1-شفای روح و جسم یعنی ایجاد هماهنگی در ذهن و سیستم های بدن برای زدودن عارضه های روحی و جسمی

2-ایجاد تمرکز برای زدودن اندوه و اضطراب توسط زیستن در زمان حال

3-ایجاد حس بی نیازی

4- ایجاد شادی عمیق و بلاشرط و غیر وابسته به افراد و اشیاء

5-ایجاد جذابیت وجودی

6-ایجاد اقتدار وجودی

7-ایجاد آگاهی تزلزل ناپذیر و عمیق به شکل  روشن بینی و بصیرت باطنی.

8-ایجاد حس عمیق رضایت خاطر و خوشبختی

9- تخریب تمناها و هوس های مخرب و کنترل اساسی شهوت

10-ایجاد حس یگانگی با طبیعت

11-تقویت بنیادین اراده و عقل

و ده ها دلیل دیگر که نشانگر اهمیت حیاتی و فوق العاده مراقبه است و در طول شرح نکات ذکر می گردند.

 

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 12:8 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

مراقبه  چونان خوراک و پوشاک برای هر انسانی ضروری است .ما برای خوشبختی به آرامش نیاز داریم و برای آرامش به 1) تمرکز 2) کنترل .مراقبه دانش تمرکز و کنترل یعنی تسلط بر خویش و پیرامون خویش  است این دانش به معجزه شبیه است .زیرا قسمت اعظمی از بدبختی انسان از عدم تسلط بر امور  و عدم کنترل ذهن و نفس نشات می گیرد.حتی بیماران روحی که کارشان سخت شده و دیگر از دارو جواب نمی گیرند با مراقبه زندگی دوباره ای می یابند.مراقبه یعنی اینکه شفای امراضی را که ذهن و جهان افسار گسیخته نصیبتان کرده با کنترل و تمرکز یعنی دارویی از جنس خود درد است به دست بیاورید.گرچه بودا و بودیدارما و عرفای دیگر تجلی مراقبه هستند اما هیچ برچسب دین و مذهب و عرفانی بر مراقبه قابل نصب نیست. مراقبه مانند تنفس مربوط به گذشته ای بسیار دور است .اما در جهان امروز آیین ZEN را به گنجینه ی دانش مراقبه می شناسیم .(به بودیسم ژاپنی ذن می گویند.) مراقبه یعنی وجود زمانی  جز زمان حال توهم و دروغ است مراقبه یعنی اینکه یاد بگیرید چگونه ذهن شما مانند جسمتان می تواند در زمان حال و نه در گذشته و آینده زندگی کند پس مراقبه یعنی تسلط بر جهان زیرا جهان من چیزی جز تجلیات ذهن من نیست. ذهنی که اگر اکنون را به جان درک کند ذهن و زمان را درک کرده است مرگ و عدم را درک کرده است زندگی را درک کرده است.

وقتی انسان با مراقبه آشنایی ندارد یا آن را درک نمی کند اگر انسانی عاقل و آگاهی  نباشد زود به سیگار،مواد مخدر و محرک ،پول جمع کردن،شهرت طلبی ،مدپرستی، شریک های جنسی متعدد ،الکل ومحصور کردن خویش با وسایل صوتی تصویری یا روی آوردن به جادو و یا روش های معنوی منسوخ و داروهای اعصاب برای پر کردن خلا درونی روی می آورد.چرا؟چون کسی که از درون خویش غفلت کند و یا نداند که خلا درونی با  نیروهای معنوی که خود آنها را در وجودمان کشف می کنیم قابل ارضا یا اشباع یا اغنا کردن است برای پر کردن خلاء  به بیرون روی می آورد و در بیرون لذتهایی  جز اینهایی که نام بردم به علاوه یک میلیون جلد کتاب که بعید می دانم بداند کدام به درد روح و روان رنجورش  می خورد روی می آورد.نتیجه اش مشخص است به دفترچه تلفن یا دوستانتان نگاهی بیندازید تا فاجعه را درک کنید.

می گویند بر سر گور کشيشي در کليساي وست مينستر نوشته شده است: کودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم . بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم . بعد ها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم . در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم . اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم ، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم.

مراقبه درک حقیقت نجات خویش به دست خویش و درک تغییر جهان به واسطه ی تغییر ذهن است مراقبه دانش شناخت و دگرگون کردن خویش و دنیای خویش است.مراقبه درک دگرگونی ها و خلق ثبات هاست.

 

 

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 12:1 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

چرا به هر چیز مطلوبی  که در بیرون از خود می رسیم باز از دست تشویش و بهم ریختگی ذهنی خلاص نمی شویم و انگار آشفتگی ذهنی و نارضایتی  ربطی به رسیدن به آرزوها و خواسته ها ندارد و همیشه با ماست؟
وضعیت ذهن یک انسان معمولی مثل یک کاسه پر از کرم است که در هم می لولند . کرم ها افکار و پندارها و ارزیابی های او هستند که شخص کوچکترین توانایی و قابلیتی در از بین بردن  و یا سامان دادن به وضعیت آنها ندارد.و از این جهت به کرم شبیهند چون جز آسیب زدن و زندگی انگل وار و هدر دادن انرژی او و ایجاد اندوه و عصبیت  ثمری برای او ندارند و دیگر از این جهت که در وضعیت استقرار آنها کمترین خردمندی  و تعقلی  دخالت داشته است.ذهن بشر مثل یک سی پی یو می ماند  مادامی که روشن است به شکل غیر ارادی و ناخوداگاه دائم در حال  ارزیابی همه چیز با هم است و عذاب و رنج روحی از مقایسه ی ارزش گزارانه ی بی توقف هر آنچه که به ذهن خطور می کند ناشی می شود.ارزش و اهمیت تسلط بر ذهن و تربیت همینجاست .همین که مراقبه باعث شود که حال شما خوب شود یعنی حس کنید خودتان بدون هیچ کمک یا مسکن خارجی با عث شدید روحتان آرام بگیرد و اعصابتان راحت شود از همسر و فرزندان شما عزیزتر می شود زیرا همه آن ها را به دست آوردید که حالتان خوب شود اما آیا حالتان واقعا  خوب شده است؟!
وضعیت ذهن یک مراقبه گر یا انسانی خود ساخته شبیه ویترین  یک جواهر فروش است : خلوت ،روشن،واضح، مفید ،طبقه بندی شده ،ارزیابی و آزموده شده . مراقبه به یک معنا یعنی اینکه  اگر گمان كنيد آرامش  و رضایت خاطر عمیق از زندگی  در جايي ديگر است و به دنبال آن بدويد، هرگز به آن نخواهيد رسيد زیرا چنین چیزی در حقیقت وجود ندارد. تنها آن زمان كه توانستيد لمس كنيد آرامش و سعادت در اينجا و در لحظه حال و در وجود شما وجود دارد، مي‌توانيد آرام بگيريد واز نظر روحی خود را  عمیقا سالم حس کنید.یادمان نرود که برترین عامل احساس شادکامی و خوشبختی ، عدم وابستگی به امور یا اشخاصی یست  که تحت کنترل ما نیستند.
اما چرا  هر آرزو و تمنایی که برآورده می شود باز پس از مدتی احساس نارضایتی و آرزوی رسیدن به چیز دیگری در ما شکل می گیرد .جواب این سوال در شناخت گرگ همیشه گرسنه ایست که نامش ذهن است.برای این بشر هیچگاه از داشتن آنچه که دارد و هست احساس رضایت نمی کند چون ذهنی نافرهیخته و لجام گسیخته و عقلی تربیت نشده دارد.برای این احساس خوشبختی نمی کند چون همیشه آرزوها و تمناها و هوس هایش امان و آرامش را از او بریده اند چون گمان می کند خوشبختی امری عینی یست نه ذهنی چون نمی داند چیزی که تعیین می کند خوشبختی چه معنایی دارد ذهن بی تربیت و نافرهیخته اوست نه مفهومی مشترک بین همه مردمان که خردمندان آن را تعیین کرده باشند. روزی ده ها بار این جمله را در ذهن خود تکرار کنید :" آنکه از داشتن آنچه که دارد احساس خوشبختی نکند هیچوقت از داشتن هیچ چیز احساس خوشبختی نخواهد کرد".
مراقبه به یک معنا درک خوشبختی حقیقی و تجربه آن است.خوشبختی حقیقی چیست؟ آن احساس خوشبختی عمیق و مدید که از درون ما بر ما مستولی می شود درست مانند احساس نشاط یک ورزشکار وقتی صبح از خواب بیدار می شود.خوشبختی غیر حقیقی و دروغین چیست ؟ آن احساس خوشبختی که موقتی و سطحی ست  که علت آن در بیرون از ماست .مانند احساس شادکامی از خرید یک ماشین یا خانه یا درآمد بیشتر یا مورد توجه واقع شدن یا گرفتن مدرک یا هوس های ریز و درشت را برآورده کردن.
هیچ راهی واقعا هیچ راهی برای خوشبختی وجود ندارد که مرکب آن راه "تسلط بر ذهن " نباشد.وقتی بر خود مسلط شدید و ذهن خود را آرام کردید به جان در میابید که کلید خوشبختی در درک این جمله نهفته است :

" آنکه از داشتن آنچه که دارد احساس خوشبختی نکند هیچوقت از داشتن هیچ چیز احساس خوشبختی نخواهد کرد".

  

 

 

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 12:1 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

چرا به هر چیز مطلوبی  که در بیرون از خود می رسیم باز از دست تشویش و بهم ریختگی ذهنی خلاص نمی شویم و انگار آشفتگی ذهنی و نارضایتی  ربطی به رسیدن به آرزوها و خواسته ها ندارد و همیشه با ماست؟
وضعیت ذهن یک انسان معمولی مثل یک کاسه پر از کرم است که در هم می لولند . کرم ها افکار و پندارها و ارزیابی های او هستند که شخص کوچکترین توانایی و قابلیتی در از بین بردن  و یا سامان دادن به وضعیت آنها ندارد.و از این جهت به کرم شبیهند چون جز آسیب زدن و زندگی انگل وار و هدر دادن انرژی او و ایجاد اندوه و عصبیت  ثمری برای او ندارند و دیگر از این جهت که در وضعیت استقرار آنها کمترین خردمندی  و تعقلی  دخالت داشته است.ذهن بشر مثل یک سی پی یو می ماند  مادامی که روشن است به شکل غیر ارادی و ناخوداگاه دائم در حال  ارزیابی همه چیز با هم است و عذاب و رنج روحی از مقایسه ی ارزش گزارانه ی بی توقف هر آنچه که به ذهن خطور می کند ناشی می شود.ارزش و اهمیت تسلط بر ذهن و تربیت همینجاست .همین که مراقبه باعث شود که حال شما خوب شود یعنی حس کنید خودتان بدون هیچ کمک یا مسکن خارجی با عث شدید روحتان آرام بگیرد و اعصابتان راحت شود از همسر و فرزندان شما عزیزتر می شود زیرا همه آن ها را به دست آوردید که حالتان خوب شود اما آیا حالتان واقعا  خوب شده است؟!
وضعیت ذهن یک مراقبه گر یا انسانی خود ساخته شبیه ویترین  یک جواهر فروش است : خلوت ،روشن،واضح، مفید ،طبقه بندی شده ،ارزیابی و آزموده شده . مراقبه به یک معنا یعنی اینکه  اگر گمان كنيد آرامش  و رضایت خاطر عمیق از زندگی  در جايي ديگر است و به دنبال آن بدويد، هرگز به آن نخواهيد رسيد زیرا چنین چیزی در حقیقت وجود ندارد. تنها آن زمان كه توانستيد لمس كنيد آرامش و سعادت در اينجا و در لحظه حال و در وجود شما وجود دارد، مي‌توانيد آرام بگيريد واز نظر روحی خود را  عمیقا سالم حس کنید.یادمان نرود که برترین عامل احساس شادکامی و خوشبختی ، عدم وابستگی به امور یا اشخاصی یست  که تحت کنترل ما نیستند.
اما چرا  هر آرزو و تمنایی که برآورده می شود باز پس از مدتی احساس نارضایتی و آرزوی رسیدن به چیز دیگری در ما شکل می گیرد .جواب این سوال در شناخت گرگ همیشه گرسنه ایست که نامش ذهن است.برای این بشر هیچگاه از داشتن آنچه که دارد و هست احساس رضایت نمی کند چون ذهنی نافرهیخته و لجام گسیخته و عقلی تربیت نشده دارد.برای این احساس خوشبختی نمی کند چون همیشه آرزوها و تمناها و هوس هایش امان و آرامش را از او بریده اند چون گمان می کند خوشبختی امری عینی یست نه ذهنی چون نمی داند چیزی که تعیین می کند خوشبختی چه معنایی دارد ذهن بی تربیت و نافرهیخته اوست نه مفهومی مشترک بین همه مردمان که خردمندان آن را تعیین کرده باشند. روزی ده ها بار این جمله را در ذهن خود تکرار کنید :" آنکه از داشتن آنچه که دارد احساس خوشبختی نکند هیچوقت از داشتن هیچ چیز احساس خوشبختی نخواهد کرد".
مراقبه به یک معنا درک خوشبختی حقیقی و تجربه آن است.خوشبختی حقیقی چیست؟ آن احساس خوشبختی عمیق و مدید که از درون ما بر ما مستولی می شود درست مانند احساس نشاط یک ورزشکار وقتی صبح از خواب بیدار می شود.خوشبختی غیر حقیقی و دروغین چیست ؟ آن احساس خوشبختی که موقتی و سطحی ست  که علت آن در بیرون از ماست .مانند احساس شادکامی از خرید یک ماشین یا خانه یا درآمد بیشتر یا مورد توجه واقع شدن یا گرفتن مدرک یا هوس های ریز و درشت را برآورده کردن.
هیچ راهی واقعا هیچ راهی برای خوشبختی وجود ندارد که مرکب آن راه "تسلط بر ذهن " نباشد.وقتی بر خود مسلط شدید و ذهن خود را آرام کردید به جان در میابید که کلید خوشبختی در درک این جمله نهفته است :

" آنکه از داشتن آنچه که دارد احساس خوشبختی نکند هیچوقت از داشتن هیچ چیز احساس خوشبختی نخواهد کرد".

  

 

 

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:, :: 11:50 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

خدای من در چشم من است
از این روست که همه جا آن را می بینم.

اندوه من در ذهن من است
از این روست که همه جا آن را می بینم.

 

سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 16:8 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

 

سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 16:6 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

 

    درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.
    آخرین مطالب
    آرشيو وبلاگ
    پیوندهای روزانه
    پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی-اجتماعی و آدرس shamila.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





    نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1091
بازدید دیروز : 1209
بازدید هفته : 2300
بازدید ماه : 6330
بازدید کل : 3581768
تعداد مطالب : 14893
تعداد نظرات : 281
تعداد آنلاین : 1

<>