علمی-اجتماعی
یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:خدایان, :: 23:48 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

در اسطوره های یونانی و نسب نامه خدایان هسیود Hesiod از پهلوانانی خدای گونه (تایتان ها) ذکر شده است که قبل از خدایان المپی بوده اند و بر جهان حکومت می کردند.آنان فرزندان گایا (تجسم زمین) بودند که آنان را پس از آمیزش با اورانوس (تجسم آسمان) باردار شده بود.آنان دوازده نفر بودند.شش پسر و شش دختر که خود نیز با یکدیگر آمیزش کردند.هر کدام از آنها تجسم یکی از نیروهای طبیعت بشمار می آمد.نامهای آنان بود:کرونسcronus  و ریه Rhea ،یاپتوس Iapetus  و تمیس Themis ،اوشنوسOceanus  و تتیس Thethys، هیپریون  Hyperionو   تئیا Theia، کریوس Crius  و نی مازینی Mnemosyne ، کئوس Coeus و فیبی phoebe.

کرونوس جوانترین آنها با مادرش که از زایمانهای متعدد خسته شده بود دسیسه ای چید و آلت نرینگی پدر خود (اورانوس) را با داس برید و به دریا انداخت.قطع عضو اورانوس باعث شد که زمین و آسمان از یکدیگر جدا شوند و این خدا پهلوانان رها شوند.زمانی که کرونوس آلت تناسلی اورانوس را به دریا افکند کفی از دریا برخاست و از آن کف آفرودیته (الهه عشق و زیبایی و سکس) بوجود آمد.

کرونوس به عنوان پادشاه جدید خدایان تاجگذاری کرده و با خواهر خویش ریه Rhea ازدواج کرد.با آمیزش این دو شش خدای جدید متولد شدند. زئوس،پوسیدون،هادس،هرا،دیمیتر،هستیا                               ( Hestia, Demeter, Hera, Hades, Poseidon, Zeus)

گایای مادر و اورانوس پدر به کرونوس هشدار دادند که یکی از فرزندانش او را سرنگون کرده و تاج و تخت او را تصاحب می کند.او به همین دلیل سه دختر و دو پسر اول خود را بلعید.اما ریه وقتی که زئوس را در شکم خود داشت به جزیره کرت گریخت و فرزند خود را در کوه آیدا به دنیا آورد.او فرزند خود را به پریان سپرد و نزد کرونوس باز گشت و سنگ بزرگی را که در قنداقی پیچیده بود به او عرضه کرد، و او نیز به گمان آنکه فرزند تازه تولد یافته است،بلا فاصله آن را بلعید.زئوس از شیر آمالته بز نوشید و زیر نظر پریان بزرگ شد.او پدرش را وادار کرد تا تمام خواهران و برادران بزرگترش را از معده خود بالا بیاورد.

از پی آن جنگ دهشتناکی به مدت ده سال روی داد.خدایان جدید و جوانتر(خدایان المپی) بر خداپهلوانان (تایتان ها) ی قدیمیتر پیروز شدند و آنان را دنیای پایین و اسفل تبعید کردند. تمام آنها بجز هکاته(الهه جادوی دنیای اسفل) در آنجا تا ابد به زنجیر کشیده شدند.او برادران خود را احضار کرد و حکم کرد که پس از آن دنیا بین آنان تقسیم شود.آسمان قلمرو زئوس شد.پوسیدون به عنوان حاکم دریاها انتخاب شد.فرمانروای جهان زیرین و دنیای مردگان به هادس واگذار شد.

سطح روی زمین نیز به عنوان منطقه بیطرف در نظر گرفته شد،جائیکه در آن آسمان و دریا و زیر زمین به هم می پیوندند.و جائیکه خدایان در هم می آمیزند.آسمان و دریا و زیر زمین محل سکنی خدایان شد و روی زمین مکانی که در آنجا جمع میشدند.در کتاب مقدس نیز مشابه این تقسیمات بین ارواح قدرتمند وجود دارد.بگذریم...

 


 

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 23:42 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

مسئله «بازگشت ارواح پس از مرگ به بدنهای دیگر» یکی از قدیمی ترین مسائلی است که درمیان بشر, درگذشته و امروز مورد بحث بوده است , و این همان است که در کتب فلسفی و کتابهای عقائد و مذاهب از آن تعبیربه «تناسخ» می شود.
گرچه بعضی از مدافعان این عقیده حاضر نیستند عنوان تناسخ را برای عقیده خود بپذیرند , ولی باید توجه داشت که از نظر اصطلاحات علمی , همه دانشمندان بزرگ , تناسخ را چیزی جز « بازگشت ارواح به زندگی جدید , در بدن دیگر در همین جهان» نمیدانند , و اصرار این افراد در انکار و حذف نام تناسخ از عقیده خود هیچ مأخذ علمی ندارد وبا گفتار هیچ یک از فلاسفه و دانشمندان سازگار نیست ؛ برای نمونه : علامه حلی در توضیح گفتار خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب « تجرید الاعتقاد » درباره تناس می گوید:

تناسخ این است که روح که مبدا شخصیت و موجودیت کسی است , به بدن دیگری برود و اساس موجودیت او را تشکیل دهد.
از سخنان شیخ الرئیس ابو علی سینا در کتاب اشارات در بحث تناسخ, و همچنین از سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در شرح اشارات و از سخنان صدر المتالهین در اسفار نیز همین معنی استفاده می شود.
از سخنان فیلسوف معروف ملاعبدالرزاق لاهیجی در کتاب گوهر مراد و از سخنان حکیم مشهور ملا هادی سبزواری در شرح منظومه نیز همین مطلب بر می آید . نویسنده معروف اسلامی فرید وجدی در دائره المعارف قرن بیستم تحت عنوان تناسخ ( جلد دهم , صفحه ۱۷۲)می نویسد:
تناسخ مذهب کسانی است که معتقدند روح پس از جدائی از بدن به بدن حیوان یا انسان دیگری می رود تا خود را تکمیل نموده , شایسته زندگی در میان ارواح عالی در عالم قدس گردد.
این نمونه ای ازسخنان دانشمندان و فلاسفه بزرگ درباره معنی تناسخ می باشد , و شاید حتی یک مورد را هم نتوانیم پیدا کنیم که دانشمندی تناسخ را غیر از این معنی کرده باشد . منتها گاهی تناسخ را فقط به بازگشت روح در بدن انسان دیگر اطلاق می کنند, و گاهی به معنی اعم از بازگشت به بدن حیوان یا انسان دیگر.
بعضی از فلاسفه نیز این بحث را توسعه بیشتر داده , و چهار مرحله برای آن قائل شده اند .(دقت کنید).
۱- «نسخ»یعنی روح به بدن انسان دیگری باز گردد.
۲- «مسخ»هرگاه در بدن حیوانی حلول کند.
۳- «فسخ» هرگاه به گیاهی تعلق گیرد .
۴- «رسخ» هرگاه به یکی از جمادات تعلق پیدا کند!
البته همانطور که خواهیم دید , دلایلی که برای ابطال تناسخ و عدم امکان بازگشت روح به زندگی دیگر در این جهان اقامه شده, همه این مراحل را شامل می شود.
دانشمندان و مورخان معتقدند که زادگاه اصلی این عقیده ,« هند» و «چین »بوده است , و ریشه آن در ادیان باستانی آنها وجود داشته و هم اکنون نیز موجود است ؛ سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته «شهرستانی » نویسنده « ملل و نحل» این عقیده در غالب اقوام, کم و بیش رخنه کرده است .
احترامی که هم اکنون هندوها برای حیوانات قائل هستند تا حدودی مربوط به همین عقیده است .
ذکر این نکته نیز لازم است که به طور مسلم در میان فرق اسلامی هیچیک به تناسخ معتقد نیستند؛ زیرا همانطور که خواهیم دید , بازگشت روح به زندگی جدید در این جهان با متون آیات قرآن مجید ابدا سازگار نیست.
فقط دسته کوچکی به عنوان «تناسخیه» در میان فرق اسلامی دیده می شوند که در گذشته وجود داشته اند ولی امروز تنها نامی از آنها در کتب «ملل و نحل» باقی مانده است . اما عقیده مزبور امروز در میان محافل روحی اروپا طرفدارانی پیدا کرده که با سماجت مخصوصی از آن دفاع می کنند.عده ای هم چشم و گوش بسته در محیط ما به دنبال آنها افتاده اند؛ بدون این که توجه به لوازم فاسد این عقیده داشته باشند .
انگیزه های تاریخی
عقیده بازگشت روح به بدن دیگر, از کجا سرچشمه گرفته است؟
از مجموع بحثهایی که در کتب تاریخ « عقائد و مذاهب» شده , چنین استفاده می شود که انگیزه اصلی اعتقاد بعضی از پیروان مذاهب باستانی به مسئله بازگشت روح , یکی از امور زیر بوده است.
۱- انکار رستاخیز و جهان دیگر- جمعی از آنان چون به جهان دیگر عقیده نداشتند و شاید آن را محال می پنداشتند , و از طرفی عدم پاداش نیکوکاران و بدکاران را مخالف «عدالت» خداوند می دیدند , لذا معتقد شدند که روح نیکوکاران مجددا به بدن دیگری , در همین جهان که از بدن نخستین به مراتب خوشبخت تر است , باز میگردد و پاداش اعمال نیک گذشته خود را میبیند, و روح بدکاران به بدنهایی که دررنج وزحمت به سر میبرند, و یاناقص الخلقه هستند بازگشته , کیفر اعمال بد خود را خواهند دید , و در حقیقت بدین و سیله شست و شو می شوند و تکامل می یابند.
۲-توجیهی برای کودکان بیمار و معلول- جمعی دیگر, از مشاهده پاره ای از کودکان معلول و بیمار به این فکر فرو می رفتند که : این کودکان که گناهی ندارند , چرا خداوند آنها را به این صورت آفریده و مبتلا ساخته است , حتما ارواحی که در اینها هست , ارواح شریر و گناهکار و متجاوزی بوده که برای دیدن کیفر اعمال خود به این صورت درآمده , و مجددا به این جهان برگشته اند تا رنج ببرند!
آنها تصور می کردند که در جهان آفرینش , وجود چنین کودکانی یک مسئله اجتناب ناپذیر , و حتما خواست خداست که پدران و مادران می توانند با به کار بستن اصول بهداشتی و رعایت یک سلسله قوانین علمی , و به عبارت دیگر , استفاده کردن از قوانینی که خداوند برای زندگی بشر در جهان آفرینش مقرر داشته , فرزندانی کاملا سالم به دنیا آوردند. این ما هستیم که با عدم مراقبتهای لازم آنها را گرفتار می سازیم.(دقت کنید).
همچنین عجز و ناتوانی از توجیه و تفسیر پیروزیها و شکستهای افرادی که بظاهر علل روشنی برای آن دیده نمی شود , سبب پناه بردن به این عقیده شده است. آنها می گویند : این گونه اشخاص , پاداش یا کفاره اعمال خود را در زندگی پیشین , میبینند؛ در حالی که با اطلاع از اصول روانکاوی تفسیر علل این گونه موفقیتها و شکستها که بر اثر استعدادها یا کمبود های خاصی است , امروز امر ساده ای است.
۳- عوامل روانی – تناسخ یک عامل تسکین دهنده- گفتیم عقیده «بازگشت روح به زندگی جدید در این جهان » از زمانهای بسیار دور در میان افراد بشر – بخصوص درمیان هندیها و چینیها – وجود داشته است .
به نظرمی رسدیکی از علل روانی این عقیده , شکستهای گوناگونی بوده که بسیاری از افراد در زندگی خود با آن مواجه می شده اند. واکنش روانی آن شکستها و ناکامیها به صورتهای گوناگونی بروز می کرده است؛ گاهی به صورت «درون گرائی» و «پناه بردن به تخیلات» و پیدا کردن گمشده خود درعالم خیال, آنچنان که در بسیاری از شعرا دیده می شود , آنها هنگامی که محبوب گریز پای خود را دراین جهان نمی یافتند, با «نقش رخ او» که در عالم خیال, در وسط «جام» می افتاد, دلخوش بوده اند! عده ای هم «بازگشت به زندگی جدید در این جهان» را وسیله ای برای تسکین افکار پریشان خود قرار می دادند.
این افراد «شکست خورده», برای جبران شکستها و ناکامیهای خود چنین می پنداشتند که بار دیگر روح آنان در کالبد دیگری در این جهان قدم می گذارد , و به آرزوی دل در آن زندگی جدید خواهند رسید . مثلا اگر در عشق به دختری شکست خورده اند , چنین تصور می کردند که آنها در زندگی جدید در کنار او به سر خواهند برد- سهل است – ممکن است به صورت خواهر و برادر! به زندگی جدید قدم بگذارند و در یک خانواده , متولد شوند و همیشه با هم باشند!
یکی دیگر از عوامل روانی این عقیده , این بوده است که اعمال خشونت آمیز خودرا در انتقامجوئیها توجیه کنند . مثلا , اعراب زمان جاهلیت که در موضوع ارضای حس انتقامجوئی پافشاری و سر سختی عجیبی داشتند , ممکن بود کینه توزی را نسبت به شخص یا قبیله ای از پدران و نیاکان خود به ارث ببرند, گاهی برای توجیه انتقامجویی وحشیانه خود, دست به دامان این عقیده می زدند؛ آنها عقیده داشتند هنگامی که یکی از افراد قبیله آنها به قتل برسد , روح او در قالب پرنده ای شبیه به «بوم» که آن را هامه می نامیدند, قرار می گیرد , و پیوسته در اطراف جسد مقتول دور می زدند , وناله وحشتزایی سر می دهد, و هنگامی که او را در قبر می گذارند در اطراف قبر او گردش می کند و مرتبا فریاد می زند: اسقونی ! اسقونی! یعنی ,سیرابم کنید… سیرابم کنید! و تا خون قاتل ریخته نشود ناله غم انگیز او خاموش نخواهد شد!
تأثیر چنین عقیده ای در شعله ور ساختن حس انتقامجوئی , قابل انکار نیست.
اکنون باید دید چرا و به چه دلیل , فلاسفه و دانشمندان بزرگ عقیده به تناسخ را به عنوان یک عقیده خرافی , مردود شناخته اند؟

دلیل ابطال عقیده تناسخ

درست توجه کنید! همه می دانیم که موجودات زنده در این جهان یک لحظه آرام نیستند و دائما از حالی به حال دیگر , و از مرحله ای به مرحله کاملتر قدم می گذارند.
درحقیقت عقربه همه دگرگونیها و تحولات حیاتی در موجودات زنده جهان , متوجه به سمت تکامل و مراحل عالیتر حیات است.
نطفه ای که از ترکیب یک «اسپرم» و یک « اوول» به وجود می آید , شب و روز در حرکت است ؛ درآغاز به زحمت با چشم دیده می شود و کمترین شباهتی به انسان ندارد , ولی به زودی دورانهای تکاملی خود را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد و در پایان , صورت انسان کاملی به خود می گیرد.
چیزی که هرگز در این قانون امکان پذیر نیست , بازگشت به عقب و ارتجاع است. هرگز طفل یک ماهه به حال نطفه یک روزه برنمی گردد, و طفل تکامل یافته , به صورت علقه سابق درنمی آید.
سپس هنگامی که دوران تکامل جنینی به نهایت خود رسید و دیگر جنین نتوانست استفاده ای از رحم کند , با یک فرمان طبیعی که از مبدأ آفرینش صادر می شود , اخراج می گردد و همانند میوه رسیده ای که از درخت می افتد, از رحم جدا می گردد.
همانطور که آن سیب هرگز به درخت باز نمی گردد , این جنین نیز دوباره به رحم باز نخواهد گشت!
حتی اگر جنین بر اثر برخورد به موانع و عللی نتواند دوران تکامل خودرا طی کند و ماندن در رحم اثری برای او نداشته باشد و بالاخره بطور ناقص سقوط کند , باز برگشتن او به رحم – همانند بازگشت میوه کالی که از درخت افتاده – دیگر ممکن نیست.
این قانون در گیاه , حیوان, انسان و بطور کلی در سراسر جهان حیات و زندگی , عمومیت دارد و هرگز موجود زنده ای پس از طی یک دوران تکاملی – اگر چه این دوران به صورت ناقص انجام پذیرد – به عقب باز نمی گردد,و دورانی که پشت سر گذاشته شد , برای همیشه پشت سر گذاشته شده است .
فلاسفه پیشین , گاهی همین حقیقت رادر لباس دیگر بیان می کردند و می گفتند : هر موجودی که از«قوه» به «فعلیت » برسد , دیگر به حال اول (قوه) باز نخواهد گشت .(دقت کنید)
نظریه یک فیلسوف مشهور
ملاصدرای شیرازی در کتاب مشهور خود «اسفار» ضمن دلائل فراوان بر محال بودن نظریه تناسخ چنین می گوید :
روح در آغاز پیدایش خود استعداد و قوه محض و در هیچ قسمت به مرحله فعلیت نرسیده است ؛ همانطور که بدن نیز در آغاز چینن می باشد , یعنی همه چیز او در مرحله استعداد نهفته است .
این دو (روح و بدن) دوش به دوش یکدیگر پیش می روند و آنچه در آنها به صورت «قوه و استعداد » نهفته است تدریجا به مرحله «فعلیت و ظهور » می رسد.
همانطور که جسم پس ازرسیدن به یک مرحله از«فعلیت» محال است دوباره به حال «استعداد و قوه» بازگردد و مثلا هرگز یک جینن کامل, به مرحله «نطفه» یا «علقه» تنزل نمی کند , ویا پس از تولد , به رحم باز نمی گردد , همچنین روح پس از رسیدن به یک مرحله از فعلیت, محال است دو مرتبه بازگشت به «قوه» نماید؛ زیرا حرکت این دو (روح و جسم) از «قوه» به «فعل» از نوع «حرکت جوهری » است که در ذات اشیاء صورت می گیرد و بازگشت در حرکت جوهری امکان پذیر نیست . حال اگر فرض کنید روح پس از رسیدن به مرحله «فعلیت » بازگشت بدنی که در حال جنینی , یعنی استعدادو قوه محض است , بنماید, لازمه آن این می شود که دو چیز متضاد با هم متحد گردند, یعنی بدنی که در حال استعداد و قوه است با روحی که به مرحله فعلیت و ظهور رسیده متحد شود . تردیدی نیست که چنین اتحادی محال می باشد.
ولی عقیده به تناسخ , درست برخلاف این قانون مسلم است.
این عقیده می گوید:انسان می میرد و روح او بسان میوه رسیده یا کالی (به اختلاف پرورش تکاملی ) از بدن جدا می گردد, ولی بزودی به بدن دیگری بازگشته,همان مراحل را از نو شروع می کند .
نخست در درون یک نطفه و سپس به صورت جنین کاملی در می آید.
مجددا متولد می شود.
مجددا دوران طفولیت را با همه مشکلات و تلخیها و شیرینیهایش پشت سر می گذارد.
روحی که سابقا بلد بود حرف بزند , راه برود, غذا بخورد , فکر کند و احتمالا بخواند و بنویسد , همه چیز را فراموش کرده و دوباره باید مادر , او را پا به پا ببرد تا «شیوه راه رفتن» را بیاموزد , کم کم یک حرف و دو حرف بر زبانش بگذارد تا غنچه لب شگفتن گیرد و به سخن گفتن آشنا شود.
دوباره طرز لباس پوشیدن را فرا گیرد ,کم کم به مدرسه برود ,از نو الفبا , از نو «بابا نان داد و مامان آب داد» و از نو همه چیز به او یاد بدهند.
این یک ارتجاع روشن , یک عقب گرد به تمام معنی , و یک گام بزرگ به سوی مراحل گذشته خواهد بود.
این سخنی است که هیچ فیلسوف ,هیچ دانشمند و عالم طبیعی , هیچ محققی نمی تواند آن را بپذیرد….
وانگهی ,یک نفر خداپرست که معتقد است نظام کائنات جهان هستی , مطابق یک اراده ازلی , و بر طبق یک سلسله قوانین صحیح اداره می شود , چگونه ممکن است این عمل احمقانه را به مبدأ بزرگ جهان آفرینش نسبت دهد , و بگوید : او,پس از آن که موجودی , همه مراحل تکاملی خود را – بطور کامل یا ناقص – طی کرد , دو مرتبه او را به حال نخست برمی گرداند و از« صفر» شروع می کند ؟!
آیا اگر کسی دانشجوئی رااز دانشگاه – هر قدر دانشجو ضعیف باشد – به کلاس اول دبستان برگرداند و او را وادار به خواندن الفبا و «بابا نان داد و مامان آب داد » بکند , بر او نمی خندند؟!
چطور می توان این عمل مضحک را به خدا نسبت داد؟!
حق این است که روح پس از جدائی از بدن , دیگر به این جهان و به درون رحم باز نخواهد گشت , وباز گشت به زندگی رستاخیز , نیز در یک مرحله عالیتر و رد یک جهان دیگرو برتر صورت می گیرد .
و در حقیقت همانطور که « این جهان » نسبت به « جهان کوچک رحم» یک مرحله عالی تکاملی محسوب می شود , « جهان دیگر » نیز به همین نسبت , مرحله تکاملی این جهان خواهد بود , و این جهان دربرابر آن در حکم فضای کوچک رحم می باشد .
به هر حال , اعتقاد بازگشت روح به زندگی جدید دراین جهان یک عقیده بتمام معنی ارتجاعی است.
هر روح تنها با بدن خود می تواند زندگی کند
اگر می بینیم فلاسفه بزرگ ما عموما عقیده «تناسخ » و بازگشت ارواح به بدن حیوان یا انسان دیگری را در این جهان به کلی مردود شناخته اند, تنها از این نظر نیست که آیات قرآن مجید و منابع حدیث اسلامی این عقیده را طرد می کنند (بطوری که مشروحا درباره آن سخن خواهیم گفت) بلکه, علاوه بر این , از نظر دلائل عقلی نیز این موضوع بروشنی ابطال شده است.
از نظر نتیجه عملی نیز این عقیده, آثار نامطلوبی دارد که در پایان این سلسله بحثها از نظر خوانندگان محترم خواهد گذشت.
در بحث پیش , این مطلب را اثبات کردیم که : نخستین عیب بزرگ این عقیده, مخالفت صریح آن« با قانون تکامل در جهان زندگی و حیات» و « ارتجاعی بودن» آن است .
چگونه ما میتوانیم معتقد باشیم که خداوند ارواح را پس از یک سیر تکاملی – ولو نسبی – به حال اول باز می گرداند , و مجددا روح یک انسان چهل ساله را (مثلا) در درون جنینی قرار داده , و باز اورا در همان مراحل کودکی سیر می دهد, یک سیر کاملا تکراری و بی حاصل , تا این که پس از مدتها دوباره به جای اول برسد.
هرکس می فهمد که این برنامه یک برنامه عاقلانه نیست, بلکه برنامه های تکاملی جدید همواره باید از نقطه ختم برنامه های قبلی شروع گردد نه از نقطه شروع آن!
اکنون به سراغ دلائل عقلی دیگر برویم:
هیچ روحی به درد بدن دیگری نمی خورد
بر خلاف آنچه بعضی خیال می کنند , روح آدمی درآغاز یک موجود کامل و ساخته و پرداخته نیست , بلکه مراحل تکامل خود را در این جهان تدریجا می پیماید.
کیست که نداند روح کودک, همانند جسم او, کودک است ,و روح یک جوان , مانند جسم او , پر شور و با نشاط و با حرارت .اصولا روان و تن آدمی ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند و هر کدام در دیگری مستقیما اثر می گذارد.
آخرین تحقیقات فلاسفه ما, که بر اساس نظریه « حرکت جوهری » بنا شده , نشان می دهد که هرگز نباید روح را یک موجود کاملا مستقل از جسم, و جدا از آن بدانیم و در حقیقت یک نوع « دو گانگی و ثنویت» قائل شویم؛ بلکه این دوبیش از آنچه ما تصور کنیم , به هم مربوط و از یکدیگر اثر پذیرند, و به تعبیر بعضی , نسبت روح با جسم از جهتی شبیه نسبت «گلاب» و «گل» است؛ روانشناسی امروز نیز قدم فراتر نهاده و این رابطه را نزدیکتر ساخته است.
اشتباه نشود , نمی خواهیم مانند « ماتریالیستها» بگوئیم : روح چیزی جز خواص ماده نیست , بلکه می خواهیم بگوئیم روح در عین این که موجودی مافوق ماده است , پیوند ارتباط و اتصال فوق العاده با جسم و ماده دارد.
این , ادعا نیست؛ حقیقی است که هم « فلسفه» و هم«روانشناسی» آن را اثبات می کند.
از این بیان بخوبی می توانیم این نتیجه را بگیریم: «همانطور که دو جسم از تمام جهات با یکدیگر شبیه نیستند, دو روح نیز نمی توانند از تمام جهات با هم شباهت داشته باشند.»
زیرا هر روحی رنگ بدن خود را خواهد داشت و به تناسب آن پیش خواهد رفت؛ و به همین دلیل شما هرگز دو نفر را نمی یابید که از نظر تظاهرات و پدیده های روانی کاملا همانند باشند و خواه ناخواه نقاط اختلاف و تفاوت بایکدیگر خواهند داشت.
به تعبیر دیگر , دو جسم اگر از تمامی جهات مثل هم باشند , یکی خواهند بود و دو روح اگر در همه چیز مانند هم باشند , یک روح خواهند شد.
با در نظر گرفتن سنخیت «روان» و «تن» یا «روح» و «جسم» , هیچ روحی ممکن نیست بتواند در کالبد دیگری قرار گیرد , و اصولا با هم تطابق و هماهنگی ندارند.
هر جسم تنها شایسته و هماهنگ روحی است که با آن پرورش یافته و بعکس,هر روحی نیز شایسته و هماهنگ با جسم خویش است.
این تناسب و هماهنگی بقدری است که اگر (فرضا) روحی را به کالبد دیگری بفرستند کاملا بیگانه و بی تناسب خواهد بود.
و نیز همین دلیل رد «رستاخیز» باید به همین بدن بازگشت کند, زیرا ادامه فعالیت حیاتی این روح بدون آن ممکن نیست؛ با آن پرورش یافته , و با آن خواهد زیست, منتها در یک مرحله کاملتر.
طرفداران عقیده تناسخ,گویا همه این حقایق را فراموش کرده اند و چنین می پندارند که « روح» مسافری است که گاهی در این منزل و گاهی درآن منزل رحل اقامت می افکند, و یا همچون مرغ سبکبالی است که هر زمان در آشیانی مسکن می گزیند؛ در حالی که چنین نیست؛ مسافر و مرغ , چیزی, و منزلگاه و آشیان, چیز دیگری است؛ ولی روح و جسم آنچنان به هم پیوستگی و آمیختگی دارند که نه این جسم می تواند قالب روح دیگری گردد, نه روح دیگری می تواند با این جسم , قرین و هماهنگ شود, و در مثل همچون قفلهای مختلفی هستند که هر کدام کلیدی مخصوص به خود دارد که به درد دیگری نمی خورد.
این کار از او ساخته نیست
فرضا , از این حقیقت صرف نظر کنیم و بپذیریم که ممکن است روح انسانی به بدن جدیدی بپیوندد,چگونه ممکن است روح یک انسان ۵۰ ساله (مثلا) که مراحل گوناگون را طی کرده , در جنین کودکی قرار گیرد, و پس ار تولد, مانند روح یک کودک , همان تظاهرات کودکانه را داشته باشد ؛ بهانه بگیرد ؛ گریه کند؛ سرلج بیفتد؛ داد و فریاد راه بیندازد؛ بازیهای کودکانه و قهر و آشتی های بچگانه داشته باشد, ودر دوران جوانی نیز جوانی کند؟! این کار, اصلا از او ساخته نیست , و این موضوع باور کردنی نمی باشد. در این جا کاری به ارتجاعی بودن این خط سیر نداریم ؛ منظور این است که فرضا ارتجاع و عقب گرد در جهان حیات قابل قبول باشد این کار به وسیله بازگرداندن روح انسان ۵۰ ساله به بدن یک کودک میسر نمی باشد.
طرفداران عقیده تناسخ گویا حساب لوازم عقیده خودرا نرسیده اند و تنها روی انگیزه هائی که در بحث پیش گذشت به آن دل بسته اند , و الا باور نمی توان کرد کسی همه این حسابها ار برسد, باز روی این عقیده بایستد و لااقل تردید هم به خود راه ندهد.
فراموشی مطلق برای ارواح ممکن نیست
یکی دیگر ازدلائلی که باطل بودن عقیده«بازگشت روح به بدن دیگر» را مسلم می سازد,موضوع«فراموشی مطلق»خاطرات گذشته است.
توضیح این که: اگر بنا باشد همه ارواح , یا ارواح تکامل نیافته, به بدنهای تازه ای باز گردند, چگونه ممکن است تمام خاطرات گذشته را فراموش کنند!
ما و شما , نه خودمان , و نه هیچیک از کسانی را که می شناسیم , ندیده ایم که به خاطر داشته باشد بار دیگری به این جهان آمده و حوادث آن را دیده باشد. ما هر چه فکر می کنیم کوچکترین خاطره ای از زندگی دیگری را به یاد نمی آوریم.
چگونه ممکن است تا کسی ۳۰ یا ۵۰ سال یا بیشتر در این جهان زندگی کند, علومی را بیاموزد , در فنون بسیاری مهارت پیدا کند , ده ها هزار خاطره مسرت بخش یا غم انگیز داشته باشد, با هزاران دوست یا دشمن در عمر خود برخورد نماید , ولی همه را فراموش کند!
چنین فراموشکاری برای روح غیر ممکن است و لذا- طبق مدارکی که از قرآن مجید و دلائل عقلی در دست است- در رستاخیز که ارواح به بدنهای کامل خود باز می گردند , تقریبا همه چیز را به خاطر دارند؛ اعمال و کرداری که در این جهان داشتند , حتی دوستان و دشمنان خود را اگر ببینند , می شناسند. چطور ممکن است بازگشت به این جهان , و بازگشت در رستاخیز , این قدر فاصله و تفاوت با هم داشته باشند و انسان در زندگی جدید , به هیچوجه خاطره ای از گذشته را به یاد نیاورد!
وانگهی , به فرض این که چنین چیزی ممکن باشد , بیهوده و بی فایده است ؛ زیرا طرفداران این عقیده, معتقدند زندگی جدید برای «تنبه» و «تکامل» و احیانا برای «کیفر» در برابر خلافکاریهای زندگی نخستین است.
بدیهی است که این موضوعات درباره کسی که گذشته را بکلی فراموش نموده, مفهومی ندارد . او نه جنایات و خلافکاری های خود را به خاطر دارد که عبرت بگیرد و بیدار شود , و نه محرومیتها را به یاد می آورند که احیانا از پیروزی و وصول به مقصد خویش در این زندگی جدید , لذت ببرند ؛ زیرا همه این مفاهیم , مشروط به یاد آوری خاطرات پیشین است.
بعضی از طرفداران عقیده تناسخ برای توجیه این فراموشی مطلق , به دست و پای عجیبی افتاده اند؛ می گویند در گوشه و کنار جهان , افرادی دیده شده اند که خاطرات زندگی پیشین را کم و بیش به یاد دارند!
به این افراد باید گفت: اولا, هیچ گونه «مدرک معتبر» که بتوان در بحثهای علمی روی آن تکیه نمود , برای این ادعا وجود ندارد , و به فرض این که فردی پیدا شود که چینن ادعایی کند , هیچ بعید نیست که از قبیل توهمات و خیالاتی باشد که پاره ای از بیماران روانی به آن گرفتار ند , و گرنه هر یک از ما هزاران فرد سالم را می شناسیم و با آنها محشور هستیم و هرگز ندیده ایم هیچکدام چنین ادعایی داشته باشد.
ثانیا , به فرض اینکه چنین افرادی پیدا شوند و از نظر روانی از سلامت کامل برخوردار باشند, تازه این سؤال پیش می آید که دلیل این تبعیض چیست؟
چرا تنها افراد بسیار معدودی مدعی به خاطر داشتن زندگی پیشین باشند و دیگران همه را انکار کنند؟ این تبعیض کاملا بی دلیل است.
اینها همه به خوبی گواهی می دهد که اصل ادعای مزبور واهی و بی اساس می باشد.


 

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:ماچوپیچو, :: 23:40 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

این شهر در حدود سال ۱۴۵۰ میلادی ساخته‌شده و صدها سال پیش در زمان فتح اینکاها توسط اسپانیایی‌ها متروک شده‌است. برای قرن‌ها فراموش شده‌بود و به جز عده‌ای از مردم محلی کسی از آن نامی به خاطر نداشته است. این اثر در سال ۱۹۱۱ میلادی توسط هیرام بینگهام، تاریخ‌شناس آمریکایی به جهانیان معرفی‌شد. پس از آن، ماچو پیچو به یکی از مناطق جذب توریست تبدیل شد و در سال ۱۹۸۱ میلادی در فهرست آثار کشور پرو و در سال ۱۹۸۳ میلادی در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسید. این اثر هم اکنون به عنوان یکی از عجایب هفتگانه جدید شناخته می‌شود.

ماچو پیچو با دیوارهای سنگی جلا داده‌شده مطابق با معماری کلاسیک اینکاها ساخته شده‌است. اولین بنای این مجموعه این‌تی‌هوآتانا (به اسپانیایی: Intihuatana)، معبد خورشید که اطاقی با ۳ پنجره و در منطقه‌ای از ماچو پیچو که باستانشناسان آن را منطقهٔ مقدس می‌نامند، می‌باشد. در سال ۲۰۰۳ میلادی تعداد توریست‌های این شهر باستانی ۴۰۰٬۰۰۰ نفر بوده‌است. در سپتامبر ۲۰۰۷ میلادی، پرو و دانشگاه ییل به توافقی مبنی بر استرداد صنایع دستی برداشته‌شده از ماچو پیچو در اوایل قرن بیستم میلادی توسط هیرام بینگهام دست یافتند.

 

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 23:38 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

پترا(به عربی: البتراء) شهری تاریخی در کشور پادشاهی اردن است که پایتخت حکومت باستانی نَبَطی‌ها بود. این شهر باستانی در ۲۶۲ کیلومتری جنوب شهر عمّان پایتخت اردن ودر غرب راه اصلی بین این شهر و بندر عقبه واقع شده‌است.

پترا شهری است کامل که همهٔ آن در کوه و در تخته سنگهایی به رنگ گُل سرخ یا رنگ صورتی تراشیده شده‌است. از اینجاست که نام این شهر زیبا پترا نهاده شده‌است. کلمه پترا به زبان یونانی به معنی صخره است و چون این شهر باستانی تماماً در سنگ (صخره) کنده شده‌است آنرا پترا نامیده‌اند. همچنین این شهر تاریخی و زیبا را به‌خاطر گل سرخ گون بودنش به‌نام المدینة‌الوردیة نیز نامیده شده‌است، در سال ۱۹۷۸ میلادی کتابی در این مورد نوشته شده‌است که از تاریخ بنای این شهر باستانی سخن می‌گوید، مؤلف نام کتاب را الأسرار المَدینَة‌الوَردِیَة نامگذاری نموده‌است. نام قدیم این شهر سلع بود، یعنی صخره، رومیان نامش را به زبان خودشان ترجمه نموده‌اند. پترا در قرن اول قبل از میلاد و در عهد شاه غسانی حارث سوم درخشید.  

یی: Machu Picchu)، به معنی قلهٔ قدیمی، یک محوطه باستانی به جا مانده از آثار دورهٔ اینکاها می‌باشد که در ارتفاع ۲٬۴۳۰ متری از سطح دریا در دامنهٔ کوه در بالای درهٔ اوروباما در کشور پرو و در ۷۰ کیلومتری شمال کوسکو قرار گرفته‌است. اغلب اوقات از آن به‌عنوان «شهر گمشدهٔ اینکاها» یاد می‌شود. ماچو پیچو احتمالأ شناخته شده‌ترین نماد امپراتوری اینکاها می‌باشد.

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 23:37 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

دیوارچین (به چینی: 中国的长城) در جهان به لحاظ زمان ساخت طولانی‌ترین و بزرگترین مهندسی تدافعی نظامی در قدیم است. این دیوار در نقشه جغرافیایی چین ۷۰۰۰ کیلومتر امتداد یافته است. این اثر سال ۱۹۸۷ در "فهرست میراث جهانی" ثبت شد.

این ادعا که این دیوار تنها پدیده انسانی است که از فضا قابل رویت می باشد، بارها تکذیب شده است ولی هنوز در باور عوام جا دارد.

تاریخ ساخت دیوار چین به قرن ۹ قبل از میلاد باز می گردد. حکومت وقت چین برای جلوگیری از حملات ملیت‌های شمالی، برجهای آتش برای خبر رسانی و یا قلعه‌های مرزی برای حصول اطلاعات دشمن را در ارتباط با دیوار و بر روی آن ایجاد کرد . در دوره حکمرانی سلسله‌های بهار و پاییز و کشورهای جنگجو، میان دوک‌ها جنگ بر پا شد و کشورها با استفاده از کوه‌های مرزی به ساخت دیوار پرداختند تا سال ۲۲۱ قبل از میلاد، امپراتور چین شی خوان پس از به وحدت رساندن چین، دیوارهای دوک‌ها را به هم متصل کرد که به صورت دیوار بزرگ در مرزهای شمالی بر روی کوه‌ها در آمد . او می خواست با این کار از حملات دشمن به مراتع شمالی جلوگیری کند.

در این زمان طول دیوار چین به ۵۰۰۰ کیلومتر می رسید. در سلسله خان پس از سلسله چین طول دیوار به ۱۰ هزار کیلومتر رسید. در تاریخ دو هزار و اندی ساله چین، حکمرانان دوران مختلف به ساخت دیوار چین پرداختند . تا اینکه طول دیوار به ۵۰ هزار کیلومتر رسید. این میزان معادل گردش به دور کره زمین است .

دیوار چین به عنوان پروژه تدافعی بر روی کوه‌ها ساخته می شد از بیابان‌ها مراتع و لجنزارها عبور می کرد . کارگران طبق عوارض زمینی، ساختار متفاوتی برای ایجاد دیوار در نظر گرفتند که درایت و عقل نیاکان چین را نشان می دهد. دیوار بر مسیر کوه‌های پر فراز و نشیب امتداد یافته است . در بیرون دیوار پرتگاه‌های بلند دیده می‌شود . در واقع کوه و دیوار به یکدیگر پیوند خورده اند . لذا دشمن به هیچ وجه قادر به نفوذ به این دیوار نبود . دیوار چین معمولاً با آجرهای بزرگ و سنگ مستطیل ساخته شده و در وسط ان خاک و خرده سنگ ریخته شده و ارتفاع ان ۱۰ متر است در پهنای دیوار برای عبور چهار اسب کافی است و در یک ردیف عرض آن ۴-۵ متر است تا در زمان انتقال غلات و سلاحها مشکلی ایجاد نشود . طرف درونی دیوار، نرده سنگی و در وجود دارد که به آسانی حرکت می‌کند . در فاصله معیینی سکوی دیواری و یا برج آتش برای خبررسانی ساخته شده است . سکوی دیواری برای ذخیره سلاحها و غلات و استراحت سربازان است و در جنگ مخفیگاه بوده است . هنگامی که دشمن دست به حمله می زد برج‌های آتش روشن می کردند و سراسر کشور از حمله آگاه می شدند . اکنون مقاومت دیوار چین به عنوان یک مانع نظامی از بین رفته است. اما زیبایی معماری مخصوص آن دیدنی است . زیبایی دیوار چین پر ابهت، و باعظمت است. از دور دیواری بلند و پر پیچ و خم بر روی کوه‌ها همانند اژدهایی در حال حرکت به چشم می خورد و صحنه‌ای شکوهمند ایجاد شده است . از نزدیک، دروازه‌های پر ابهت، دیوارها، سکوهای دیوار ی، برج‌های دیده بانی، برج‌های آتش هماهنگ با عوارض زمینی آکنده از دلربایی هنری است. دیوار چین دارای اهمیت تاریخی و فرهنگی و ارزش دیدنی است. چینی‌ها می گویند : " کسی که به دیوار چین صعود نکرده باشد، قهرمان نیست ".

گردشگران چینی و خارجی از پیمودن دیوار احساس افتخار می کنند . حتی سران بسیاری کشورهای خارجی نیز فرصت دیدار از این اثر بزرگ را از دست نمی دهند .

برخی از بخش‌های دیوار چین بخوبی حفظ شده است از جمله دیوار "بادلینگ " در نزدیکی بیجنیگ دیوار " سی ما تای "، دیوار " موتیان یو "، دروازه شان حای گوان در انتهای شرقی دیوار چین است که نخستین دروازه چین نامیده می‌شود و دروازه "جایوگوان" در انتهای غرب در گان سو، این بخش‌ها همچنین از مکان‌های بسیار مشهور و دیدنی دیوار است و گردشگران زیادی در تمام سال از آنها بازدید می کنند .

دیوار چین تجسم درایت و رنج و زحمت میلیونها چینی در دوره باستان چین است . این اثر پس ازهزاران سال از بین نرفته و دارای دلربایی فناناپذیر و سمبل روحیه ملیت چین است . سال ۱۹۸۷ میلادی دیوار چین به عنوان "سمبل ملیت چین در فهرست میراث جهانی ثبت شد.

این شهر تاریخی در سال ۲۰۰۷ به عنوان یکی از عجایب هفتگانه جدید شناخته شد

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 23:34 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

تاج محل(به هندی: Iज महल، به اردو: تاج محال) آرامگاه زیبا و باشکوهی است که در نزدیکی شهر اگرا و در ۲۰۰ کیلومتری جنوب دهلی نو پایتخت هند واقع شده‌ و یکی از عجایب هفتگانه جدید دنیا به‌شمار می‌رود.

این بنا به دستور شاه جهان، پنجمین امپراتور گورکانی هند به منظور یادبود همسر ایرانی محبوبش ممتاز محل که در سال ۱۶۳۱ (میلادی) به‌هنگام وضع حمل فوت کرد بنا شده‌است. شاه بنا به وصیت همسرش تصمیم گرفت با ساخت بنایی زیبا، مجلل و عظیم، همسرش را جاودانه کند. از این‌رو آرامگاهی زیبا بر روی قبر او بنا نهاد.

همانطور که مشخص است، نام این بنای زیبا ایرانی است. این ساختمان بر پایه مخلوطی از معماری ایرانی، هندی و اسلامی بنا شده‌است و در ساخت آن ۲۰،۰۰۰ هنرمند و معمار از نقاط مختلف آسیا به‌خصوص ایران، شبه قاره هند، آسیای میانه و آناتولی شرکت داشته‌اند.

آغاز ساخت تاج‌محل سال ۱۶۳۲م (۱۰۴۲ ش) بوده و در سال ۱۶۴۷م (۱۰۵۷ ش) تکمیل شده است.

احمد لاهوری و برادرش استاد حمید لاهوری[نیازمند منبع] (سده یازدهم هجری) سرمعماران ایرانی

سازنده تاج محل در هندوستان بوده‌اند.در برخی متون نیز از عیسی خان شیرازی و امانت خان شیرازی طغرانویس، که هر دو ایرانی بوده‌اند نام برده شده‌است، که گویا خوشنویسی کتیبه‌های در و دیوارهای تاج‌محل به امانت خان واگذار شده‌بوده‌است.

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 23:28 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

(به انگلیسی: Colosseum) یک تماشاخانه بیضی‌وار در مرکز رم در ایتالیا است. این آمفی‌تئاتر بزرگترین از نوع خود در امپراتوری روم باستان بوده است. تعداد ردیف‌های صندلی آن به تعداد پنجاه هزار ودارای ۸۰ در ورودی است. واژه کلوسئوم به معنی «جایگاه بزرگ» نام دیگر آن آمفی تئاتر فلاویوسی (به ایتالیایی: Anfiteatro Flavio یا Colosseo) است. ساخت کولوسئوم توسط Vespasian (وسپاسین)امپراطور سالهای ۶۹ تا ۷۰ روم پایه گذاری شد، پس از آن پسرش Titus (تیتوس)در سال ۸۰ بعد از میلاد آنرا بنا کرد، که نهایتا توسط Domitian (دومتین)برادر Titus به پایان رسید. کولوسئوم به عنوان اولین آمفی تئاتر دائمی و ماندگار ساخته شده در روم، در زمین‌های باتلاقی ما بین تپه‌های Esquiline(اسکوئیلین) و Caelian(کائلین) واقع شده بود. در این مجموعه امپراطور روم شاهد فجیع‌ترین جنایات به شکل کشتار بردگان و مسیحیان بوده‌است نبردهای خونین بر سر مرگ و زندگی گلادیاتورها یکی از سرگرمی‌های روزانه امپراطوران و اشرافیان روم بوده‌است قدمت تاریخی و شکوه و جلال این عمارت از یک سو و کارآمدی آن برای اجرای نمایش و امکان کنترل جمعیت، از سوی دیگر، باعث شد این سالن یکی از بزرگترین بناهای معماری روم باستان به شمار می‌رفت. پلان این مجموعه به شکل بیضی به قطرهای ۱۸۸ و ۱۵۶ متر زیر بنای آن حدود ۶ جریب می‌باشد ارتفاع آن تقریبا به اندازه یک ساختمان۱۵ طبقه می‌رسد(حدود۴۸متر) کف صحنه چوبی است و در زیر آن مجموعه‌ای از اتاقها و گذرگاهها برای عبور حیوانات وحشی و سایر تدارکات لازم جهت راه اندازی و اجرای نمایش قرار گرفته‌است. تعداد ۸۰ دیوار به عنوان تکیه گاه برای طاق‌های گنبدی شکل، گذرگاهها، پلکان و ردیف‌های صندلی، روی صحنه قرار گرفته‌است. لبه بیرونی طاق‌های متوالی باعث اتصال طبقات مختلف و پلکان بین آنها به یکدیگر شده‌است. نمای داخلی Coliseum از بالا سه ردیف طاق‌های گنبدی شکل رو در روی ستون‌ها و سر ستون‌ها قرار گرفته‌اند، در ستون‌های طبقه اول سبک معماری دوریک (Doric)، در طبقه دوم سبک ایونیک (Ionic)، و در طبقه سوم سبک قرنتی (Corinthian) که نزدیک به سبک کلاسیک یونان بود، به کار رفته‌است.این بنا به دلیل عبور و مرور آسان جمعیت به داخل و خارج میدان یکی از شاهکارهای مهندسی است در بالای این سه طبقه اصلی، طبقه زیرشیروانی شامل ستون‌های مستطیل شکل سبک قرنتی قرار دارد، فضای بین ستون‌ها با ۴۰ عدد پنجره کوچک مستطیل شکل پر شده‌است. در قسمت بالا، دیوارکوب‌ها و بندگاههایی وجود دارد که تیرک‌هایی را که سایه بان‌ها به آنها آویزان است، نگه داشته‌اند. در ساخت عمارت با دقت بسیاری از انواع ترکیبات ساختمانی استفاده شده، برای فونداسیون از بتون و برای ستون‌ها و طاق‌ها از سنگ آهک (تراورتن) استفاده شده، در ستون‌های به کار رفته برای دیوار دو طبقه زیرین، از نوعی سنگ متخلخل به نام توفا (Tufa) استفاده شده‌است. برای طبقات فوقانی و اکثر طاق‌ها از آجر بتونی استفاده شده‌است.

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 23:26 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

میگویند:هرکس  هر روز ده مرتبه بگوید: « بسم الله الرحمن الرحیم لا حول ولا قوة ال بالله العلی العظیم»

از گناهان بیرون می آید مانند روزی که از مادر متولد شده و خدا هفتاد نوع بلا مثل دیوانگی، خوره، پیسی و فلج را دفع کند و حق تعالی هفتاد هزار ملک را موکل گرداند که برای او استغفار نمایند    

یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 23:19 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

شاه "پپی" دوم كه در نه سالگی به سلطنت رسید تا 100 سالگی حكومت كرد و توانست عجیب‌ترین سیستم دفع حشرات را بسازد! او برده‌‌ها و زندانیان محكوم را با عسل می‌پوشاند و حشرات را به سمت آنها هدایت می‌كرد و بدین ترتیب خود در آرامش استراحت می‌كرد.

بد نیست بدانید: فرعون "هتچپسوت"، یك زن بوده كه برای سلطنت و مخفی نگه داشتن هویت زنانه خود ریش مصنوعی می‌گذاشته و نام خود ر بر روی بسیاری از آثار به جا مانده حك كرده است.

فرعون "تاتموس" دوم كه بزرگترین فرعون مصر بوده و دشمنان بسیاری را نابود كرده است، خود در سوریه در زیر لگدهای فیل‌های وحشی از دنیا رفته است.
  كلئوپاترا، ملكه زیبا و مشهور مصر یك یونانی بوده است. یا اینكه فرعون آخناتون هنگامی كه با خواهرش اختلاف پیدا كرد حكم اعدام او را صادر نمود و با قطع كردن دستان او امكان سفر او به دنیای دیگر را از بین برد.



یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:, :: 23:10 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

 

خانمی عماد رام را به منزلش دعوت می کند و از او می خواهد

که لخت شود و عماد رام نیز با خوشحالی لخت می شود

بعد خانم فرزندش را می آورد و می گوید ببین اگر غذا نخوری قیافت مثل این آقاهه میشه !!!فهمیدی؟


    درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.
    آخرین مطالب
    آرشيو وبلاگ
    پیوندهای روزانه
    پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی-اجتماعی و آدرس shamila.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





    نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 791
بازدید دیروز : 1209
بازدید هفته : 2000
بازدید ماه : 6030
بازدید کل : 3581468
تعداد مطالب : 14893
تعداد نظرات : 281
تعداد آنلاین : 1

<>